جدول جو
جدول جو

معنی حلوون - جستجوی لغت در جدول جو

حلوون
(حُ)
جمع واژۀ حلو. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

حیوانی نرم تن با صدفی مارپیچ بر پشت که برخی از انواع آن در آب زندگی می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(حُ)
شهریست (به عراق) بسیارنعمت ورودی اندر میان وی همی گذرد و از وی انجیر خیزد که خشک کنند و بهمه جای ببرند. (از معجم البلدان). شهری بوده است بزرگ و پرنعمت در عراق در انتهای حدود شهربغداد و نزدیک بکوهستانهای آن و گویند به نام حلوان بن عمران بن حاف بن قضاعه که یکی از ملوک آن سرزمین بوده نام گذاری شده است. و در کتاب ملحمه منسوب به بطلمیوس آمده است: طول حلوان 71 درجه و 45 دقیقه و عرض آن 34 درجه است. ابوزید گوید: حلوان شهر معموری است که در سرزمین عراق پس از کوفه و بصره و واسط و بغداد و سرمن رأی شهری به آبادانی و بزرگی آن نیست. این شهر کوهستانی است و گاه برف در آن ریزش میکند. انار و انجیر آن معروف است. در اطراف آن چند چشمه از آبهای معدنی کبریتی است که برای معالجه برخی از امراض مفیداست. حلوان در سال 19 هجری قمری یا 16 هجری قمری به دست مسلمین فتح شد. قعقاع بن عمرو تمیمی درباره آن اشعاری دارد. دو درخت خرمای معروف و چسبیده بهم دارد که شعرا را درباره آن اشعار و خلفای عباسی را داستانهاست. رجوع به معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
نام یکی از دهستانهای بخش طبس شهرستان فردوس است که در شمال باختری بخش واقعو از 11 آبادی تشکیل میشود. مجموع جمعیت آن 1140 تن است. این دهستان در جلگه قرار دارد. و هوای آن گرم و سوزان و بواسطه خشکسالیها اغلب اهالی کوچ کرده اند. ساکنین فعلی بی چیزند و بوسیلۀ هیزم کنی و تهیۀ ذغال زندگی می نمایند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ)
شنج. خف الغراب. فرحولیا. (ضریر انطاکی، در ذیل کلمه حلزون). لیسک. راب. کرمی است که در درخت افتد. (آنندراج). شیخ الرئیس در مفردات قانون گوید که آن از جملۀ صدفهاست. نوعی از صدف باشد که آنرا بسوزند و در دواهای چشم بکار برند گویندعربی است. (برهان). جانوری است از ردۀ شکمپاییان جزو شاخۀ نرم تنان که در حدود 3500 گونه از آن شناخته شده و در سراسر کرۀ زمین در خشکی و کنار نهرها زیست میکند و برخی از گونه های آن نیز دریازی هستند. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
یکی از شهرهای شام (که) بواسطۀ خوبی شرابش مشهور بود. سابق بر این حلبون را همان حلب معروف میدانستند اما الاّن گمان میبرند که همان حلبوبی است که در درۀ کوه شرقی واقع میباشد. و درۀ مرقوم بواسطۀ نیکی انگورش معروف بود. روبنصن گوید: شراب حلبون از جمله شرابهای بهترین آن صفحات میباشد و حال اینکه درباره نیکی انگور و شراب حلب بهیچ وجه مذکور نیست. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
سپید مهره راب لیسک جانوریست از رده شکمپاییان جزو شاخه نرم تنان که در حدود 3500 گونه از آن شناخته شده و در سراسر کره زمین در خشکی و کنار نهرها زیست میکنند و برخی از گونه های آن نیز دریا زی هستند لیسک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلوان
تصویر حلوان
عطا و مژدگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلوان
تصویر حلوان
((حُ))
عطا، پاداش، مژدگانی
فرهنگ فارسی معین
((حَ لَ))
جانوری از رده شکم پاییان جزو شاخه نرم تنان که در حدود 3500 گونه از آن شناخته شده و در سراسر کره زمین در خشکی و کنار نهرها زیست می کنند وبرخی از گونه های آن دریازی هستند، لیسک
فرهنگ فارسی معین
سفیدمهره، لیسک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پهلوان، دلیر
فرهنگ گویش مازندرانی