سقاءٌ محلوب و حلّبی ّ، مشک دباغت یافته شده به گیاه حلب. (منتهی الارب) ، دوشیده شده: و آن را از بهر آن عروض خواندند که معروض ٌعلیه شعر است... و آن فعول است به معنی مفعول چنانکه رکوب به معنی مرکوب و حلوب به معنی محلوب. (المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 27). دوشیده
سِقاءٌ محلوب و حُلَّبی ّ، مشک دباغت یافته شده به گیاه حلب. (منتهی الارب) ، دوشیده شده: و آن را از بهر آن عروض خواندند که معروض ٌعلیه شعر است... و آن فعول است به معنی مفعول چنانکه رکوب به معنی مرکوب و حلوب به معنی محلوب. (المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 27). دوشیده
خوراکی که به وسیله آرد و روغن و شکر و مواد دیگر تهیه کنند حلوای کسی را خوردن: کنایه از شاهد مرگ او بودن (عمر فراتر از شخص مورد نظر داشتن) حلوا حلوا کردن: کنایه از عزیز و گرامی داشتن (معمولا اقرار آمیز)
خوراکی که به وسیله آرد و روغن و شکر و مواد دیگر تهیه کنند حلوای کسی را خوردن: کنایه از شاهد مرگ او بودن (عمر فراتر از شخص مورد نظر داشتن) حلوا حلوا کردن: کنایه از عزیز و گرامی داشتن (معمولا اقرار آمیز)