- حلب
- شیر دوشیدن
معنی حلب - جستجوی لغت در جدول جو
- حلب ((حَ))
- دوشیدن شیر
- حلب ((حَ لَ))
- ظرف مکعب مستطیل از جنس حلب
- حلب
- ظرفی از جنس حلبی و به شکل مستطیل یا استوانه برای حمل مایعاتی مانند نفت و بنزین، حلبی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فلزی که از آن الواح و صفحه ها کنند و از آن سماور و آفتابه و سینی و سطل ارزانقیمت بسازند
شنبلید شنبلیله، سیاهی، خوراک زایو مسابقه اسب دوانی، اسبان مسابقه. شنبلیله
شیر، دلاور
گروه اسبان که در مسابقۀ اسب دوانی شرکت کنند، اسب هایی که برای شرکت در اسب دوانی از هر جا بیاورند و آماده کنند
ورقۀ نازک فلزی که از ترکیب روی و آهن ساخته می شود، کنایه از حلب، تهیه شده در حلب
شنبلیله، گیاهی علفی و یک ساله، با شاخه های نازک و گل های زرد که به عنوان سبزی خوراکی و معمولاً به صورت پخته مصرف می شود، شملید، شنبلید، شلمیز
روانش روانیدن اشک از چشم یا آب از دهان
در انگلیسی و فرانسوی بر گرفته از این واژه تازی است سگ انگور جر موج، شیره جرموج
گاواب جلوزغ جغزپاره چغز واره جل آب جلبک چیزی سبزمانند که روی آب به هم می رسد خزه چغزلاوه، ونوک آبی (ونوک عدس) عدس آبی
انگبین، کنستو یکی از گونه های آلبالو آلبالو تلخ گاو دوشه شیر دوشه ظرفی که در آن شیر دوشند محلاب شیر دوشه جمع محالب
بازداشت، ترفندگر، کشیدن، گرفتن، واکش، فراخوانی
گرد کننده
پارسی تازی گشته دلب چنار از گیاهان
بستان کاری، جستن، خواست
جمع زلبه، نواله ها
سرزنش کردن
گناه کردن، کشاندن، کشیده شدن، کشیدن از جائی به جای دیگر
گناه بزه تیر لغز
نبرد، ستیز، رزم، کارزار، مقاتله، پیکار، پرخاش
سیاهرنگ ناف، میزه نای، شیر دوش میزه نای
زمین بلند
جمع حجاب، پرده ها
ریسمان، طناب، بند سختی، دانشمند، زیرک سختی، دانشمند، زیرک