جدول جو
جدول جو

معنی حلائب - جستجوی لغت در جدول جو

حلائب
(حَ ءِ)
جماعتهای مردم. (منتهی الارب).
- حلائب العرب، المسلمون الاولون. (الامتاع).
، اولاد عم، جمع واژۀ حلوبه. رجوع به حلوبه شود، جمع واژۀ حلبه. (منتهی الارب). رجوع به حلبه شود
لغت نامه دهخدا
حلائب
جمع حلوب، مادگان دوشیدنی شیر دهان
تصویری از حلائب
تصویر حلائب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ ءِ)
جمع واژۀ حلیل. (ترجمان علامه) ، جمع واژۀ حلیله. (دهار) : و حلائل ابنائکم. (قرآن 23/4)
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حلیف. رجوع به حلیف شود
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حریبه. حریبهالرجل، مال مسلوبۀ مرد یا مال که بدان زندگانی نماید. (منتهی الارب) : مردان از کار بازماندندو اموال و خزاین و حرائب و مراکب و رکائب و سلاحها سپری شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هجری قمری ص 56)
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حقیبه. رجوع به حقیبه شود
لغت نامه دهخدا
(حَلْ لا)
یوم حلاب، یوم فیه ندی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
گناهکار
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
تشنه. ج، لؤب، لوائب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حلائل
تصویر حلائل
جمع حلیله، زنان شوی دار جمع حلیله زنان شوی دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حائب
تصویر حائب
گناهکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلاب
تصویر حلاب
شیر دوشه: آوند شیر دوشی، شیر دوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لائب
تصویر لائب
تشنه دور از آب
فرهنگ لغت هوشیار