جدول جو
جدول جو

معنی حقود - جستجوی لغت در جدول جو

حقود
پرکینه، کینه ور
تصویری از حقود
تصویر حقود
فرهنگ فارسی عمید
حقود
حقدها، کینه ها، جمع واژۀ حقد
تصویری از حقود
تصویر حقود
فرهنگ فارسی عمید
حقود
(حُ)
جمع واژۀ حقد. (منتهی الارب). رجوع به حقد شود
لغت نامه دهخدا
حقود
(حَ)
پرکین. پرکینه. بسیارکینه. بدخواه. (از مهذب الاسماء). کینه ور:
این روش خصم و حقود آن شده
تا مقلد در دو ره حیران شده.
مولوی.
، ناقه ای که بچه افکند پیش از آنکه صورت پیدا آید. ج، حقد. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
حقود
کینه ور
تصویری از حقود
تصویر حقود
فرهنگ لغت هوشیار
حقود
((حَ))
کینه ورز، پرکینه
تصویری از حقود
تصویر حقود
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نقود
تصویر نقود
نقدها، پول و بهاها، جدا کردن پولهای خوب از بد، سره کردن ها، جمع واژۀ نقد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حسود
تصویر حسود
کسی که به دیگران حسد می برد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رقود
تصویر رقود
خوابیدن، خفتن، جمع راقد، خفتگان، خوابیدگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حدود
تصویر حدود
حدها، اندازه ها، مقدارها، مرز ها، جمع واژۀ حد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقود
تصویر مقود
آنچه با آن ستور را دنبال خود بکشند، افسار، مهار، لگام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وقود
تصویر وقود
آتش گیره، هر چیزی که با آن آتش روشن کنند، پوک، مرخ، پرهازه، آفروزه، حطب، وقید، پده، آتش افروز، فروزینه، شیاع، پیفه، افروزه، آتش برگ، پد، هود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقود
تصویر فقود
گم شدن، گم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقود
تصویر عقود
جمع عقد، عهدها، پیمانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقود
تصویر مقود
افسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقود
تصویر نقود
جمع نقد
فرهنگ لغت هوشیار
سوختنی سوختنی سوخت، فروزینه آتشگیر گیرانه آنچه بدان آتش افروزند از هیزم باریک وگیاه خشک فروزینه آتشگیر گیرانه. افروخته شدن (آتش)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیود
تصویر حیود
بسیار میل کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقور
تصویر حقور
صاحب حق دارنده حق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمود
تصویر حمود
ستوده ستاینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدود
تصویر حدود
نواحی، اطراف، حوالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقوق
تصویر حقوق
سزاها، پاداشها، حقها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتود
تصویر حتود
ماندگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقود
تصویر رقود
خفتن، خوابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرود
تصویر حرود
از میان قوم دور شدن، تنها منزل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقود
تصویر اقود
خوار، رام، شتردراز گردن، اسپ دراز گردن، زفت (بخیل)، دراز کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسود
تصویر حسود
بدخواه، رشگین، کینه ور، تنگ چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقوه
تصویر حقوه
شلوار، شکم درد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقوق
تصویر حقوق
((حُ))
جمع حق، راستی ها، درستی ها، وظایف، تکالیف، در فارسی به معنای دستمزد، مجموعه قوانین، قواعد و رسوم لازم الاجرایی که به منظور استقرار نظم در جوامع انسانی وضع یا شناخته شده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حسود
تصویر حسود
((حَ))
کسی که به برتری دیگران رشک می برد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حدود
تصویر حدود
((حُ))
جمع حد، اندازه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رقود
تصویر رقود
((رُ))
جمع راقد، خوابیدگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حدود
تصویر حدود
نزدیک، پیرامون، نزدیک به
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حسود
تصویر حسود
رشکوند، چشم تنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حقوق
تصویر حقوق
دادیک، دستمزد، کارانه
فرهنگ واژه فارسی سره