جماعتهای مردم. (منتهی الارب). - حلائب العرب، المسلمون الاولون. (الامتاع). ، اولاد عم، جمع واژۀ حلوبه. رجوع به حلوبه شود، جمع واژۀ حلبه. (منتهی الارب). رجوع به حلبه شود
جماعتهای مردم. (منتهی الارب). - حلائب العرب، المسلمون الاولون. (الامتاع). ، اولاد عم، جَمعِ واژۀ حلوبه. رجوع به حلوبه شود، جَمعِ واژۀ حلبه. (منتهی الارب). رجوع به حلبه شود
جمع واژۀ حریبه. حریبهالرجل، مال مسلوبۀ مرد یا مال که بدان زندگانی نماید. (منتهی الارب) : مردان از کار بازماندندو اموال و خزاین و حرائب و مراکب و رکائب و سلاحها سپری شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هجری قمری ص 56)
جَمعِ واژۀ حَریبه. حَریبهالرجل، مال مسلوبۀ مرد یا مال که بدان زندگانی نماید. (منتهی الارب) : مردان از کار بازماندندو اموال و خزاین و حرائب و مراکب و رکائب و سلاحها سپری شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هجری قمری ص 56)
چیزیست که زنان پیرایه را بدان آویخته بر میان بندند. ج، حقب. (منتهی الارب). میان بند زنان. چیزیست که زنان عرب بر میان بندند. (مهذب الاسماء). کمر زنان که بر آن زیورها آویخته بر میان بندند، سپیدی بن ناخن. سپیدی نمایان بر بن ناخن. (از منتهی الارب) ، رشته ای که برای دفعچشم زخم بر میان کودک بندند. (از منتهی الارب) ، جمع واژۀ حقب. (دهار) ، جمع واژۀ حقیبه. (دهار) : سلطان را از فوائد آن بقعه ثمرۀ غراب و زبدۀ حقاب روی نمود. (ترجمه تاریخ یمینی)
چیزیست که زنان پیرایه را بدان آویخته بر میان بندند. ج، حُقُب. (منتهی الارب). میان بند زنان. چیزیست که زنان عرب بر میان بندند. (مهذب الاسماء). کمر زنان که بر آن زیورها آویخته بر میان بندند، سپیدی بن ناخن. سپیدی نمایان بر بن ناخن. (از منتهی الارب) ، رشته ای که برای دفعچشم زخم بر میان کودک بندند. (از منتهی الارب) ، جَمعِ واژۀ حُقب. (دهار) ، جَمعِ واژۀ حقیبه. (دهار) : سلطان را از فوائد آن بقعه ثمرۀ غراب و زبدۀ حقاب روی نمود. (ترجمه تاریخ یمینی)