به راستی، به درستی، برای مثال حقا که با عقوبت دوزخ برابر است / رفتن به پایمردی همسایه در بهشت (سعدی - ۱۱۰)، البته به طور قطع و یقین، شیرین، یقیناً، به یقین، قطعاً، هر آینه، حتم، حتماً به خدا سوگند
به راستی، به درستی، برای مِثال حقا که با عقوبت دوزخ برابر است / رفتن به پایمردی همسایه در بهشت (سعدی - ۱۱۰)، البته به طور قطع و یقین، شیرین، یَقیناً، بِه یَقین، قَطعاً، هَر آینِه، حَتم، حَتماً به خدا سوگند
قسم بحق. سوگند با خدای. بخدا قسم. بحق حق. بحق خدا: حقا که ندارد بر او دنیاقیمت واﷲ که ندارد بر او گیتی مقدار. فرخی. ور خواجۀ اعظم قدحی کمتر خواهد حقا که میش مه دهی و هم قدحش مه. منوچهری. این شعر که در مدح تو امروز بخواندم حقا که چنین بود و چنین است و چنین باد. سنائی. آز بی بخش تو حقا که توانگر نشود گبر بی یاد تو واﷲ که مسلمان نشود. سنائی. بلی ! وحقا! آن سفریست که بازگشت ندارد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 442). ، راستی. براستی. الحق. الحق و الانصاف. لاجرم: جز تلخ وتیره آب ندیدم بدان زمین حقا که هیچ بازندانستم از زکاب. بهرامی. ای معتمد شاه بدین عز و بدین جاه حقا که سزاواری حقا که سزاوار. فرخی. حقا که بسی تازه تر و نوتر از آنید من نیز از این پس تان ننمایم آزار. منوچهری. حقا که با عقوبت دوزخ برابر است رفتن بپایمردی همسایه در بهشت. سعدی
قسم بحق. سوگند با خدای. بخدا قسم. بحق حق. بحق خدا: حقا که ندارد بر او دنیاقیمت واﷲ که ندارد بر او گیتی مقدار. فرخی. ور خواجۀ اعظم قدحی کمتر خواهد حقا که میش مه دهی و هم قدحش مه. منوچهری. این شعر که در مدح تو امروز بخواندم حقا که چنین بود و چنین است و چنین باد. سنائی. آز بی بخش تو حقا که توانگر نشود گبر بی یاد تو واﷲ که مسلمان نشود. سنائی. بلی ! وحقا! آن سفریست که بازگشت ندارد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 442). ، راستی. براستی. الحق. الحق و الانصاف. لاجرم: جز تلخ وتیره آب ندیدم بدان زمین حقا که هیچ بازندانستم از زکاب. بهرامی. ای معتمد شاه بدین عز و بدین جاه حقا که سزاواری حقا که سزاوار. فرخی. حقا که بسی تازه تر و نوتر از آنید من نیز از این پس تان ننمایم آزار. منوچهری. حقا که با عقوبت دوزخ برابر است رفتن بپایمردی همسایه در بهشت. سعدی