- حق
مقابل باطل، راست، درست مثلاً حرف حق،
اختیاری که طبیعت، قانون یا عرف به کسی داده است مثلاً حقّ حرف زدن،
هزینه یا کارمزدی که در برابر انجام کاری به شخص یا نهادی پرداخت می شود مثلاً حقّ بیمه،
تسهیلاتی که شخص در برابر برخوردار نبودن از امکاناتی ویژه دریافت می کند مثلاً حقّ مسکن، حقّ خواربار،
انصاف، عدل مثلاً حق را زیر پا نگذار،
وظیفه، تکلیف مثلاً حقّ فرزندی را به جا بیاور،
کنایه از از نام های خداوند، ثابت و واجب کردن امری یا چیزی، واقف شدن بر حقیقت امری
حق امتیاز: پولی که بابت بهره برداری قانونی از چیزی به واگذار کننده می دهند
حق حاکمیت: حق حکمرانی داشتن
حق حاکمیت ملی: در علوم سیاسی حقی که سازمان ملل متحد برای ملت ها شناخته و تصویب کرده که هر ملتی باید بر سرنوشت خود مسلط باشد و هیچ ملتی حق مداخله در تعیین سرنوشت ملت دیگر ندارد
اختیاری که طبیعت، قانون یا عرف به کسی داده است مثلاً حقّ حرف زدن،
هزینه یا کارمزدی که در برابر انجام کاری به شخص یا نهادی پرداخت می شود مثلاً حقّ بیمه،
تسهیلاتی که شخص در برابر برخوردار نبودن از امکاناتی ویژه دریافت می کند مثلاً حقّ مسکن، حقّ خواربار،
انصاف، عدل مثلاً حق را زیر پا نگذار،
وظیفه، تکلیف مثلاً حقّ فرزندی را به جا بیاور،
کنایه از از نام های خداوند، ثابت و واجب کردن امری یا چیزی، واقف شدن بر حقیقت امری
حق امتیاز: پولی که بابت بهره برداری قانونی از چیزی به واگذار کننده می دهند
حق حاکمیت: حق حکمرانی داشتن
حق حاکمیت ملی: در علوم سیاسی حقی که سازمان ملل متحد برای ملت ها شناخته و تصویب کرده که هر ملتی باید بر سرنوشت خود مسلط باشد و هیچ ملتی حق مداخله در تعیین سرنوشت ملت دیگر ندارد
