حفش سیل، گرد آمدن سیل از هر جهت به یک جای، حفش سیل موضعی را، برکندن آنرا. حفش باران زمین را، خراشیدن باران روی آنرا. (منتهی الارب) ، گرد کردن. (منتهی الارب) (دهار) ، برآوردن، کوشیدن، پی درپی خوش رفتن اسپ، راندن، گرد آمدن قوم بر کسی، حفش سنام، ریش شدن پیش کوهان از اسفل تا اعلی و هنوز بن آن سالم بودن، حفش سماء، باریدن باران بسیار در ساعت، حفش زن شوی را، دوستی و وداد ظاهر کردن زن شوی را. (منتهی الارب) ، آب دویدن از مطهره. (تاج المصادر بیهقی)
حفش سیل، گرد آمدن سیل از هر جهت به یک جای، حفش سیل موضعی را، برکندن آنرا. حفش باران زمین را، خراشیدن باران روی آنرا. (منتهی الارب) ، گرد کردن. (منتهی الارب) (دهار) ، برآوردن، کوشیدن، پی درپی خوش رفتن اسپ، راندن، گرد آمدن قوم بر کسی، حفش سنام، ریش شدن پیش کوهان از اسفل تا اعلی و هنوز بن آن سالم بودن، حفش سماء، باریدن باران بسیار در ساعت، حفش زن شوی را، دوستی و وداد ظاهر کردن زن شوی را. (منتهی الارب) ، آب دویدن از مطهره. (تاج المصادر بیهقی)
دوکدان. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) ، خانه خرد. (مهذب الاسماء). خانه بسیار خرد که سقف آن نزدیک باشد، خانه از گلیم مو، کوهان، شرم. فرج، درج. سله، چیزی سوده و کهنه، ظروف شکسته و بکار ناآینده از شیشه و جز آن، جوال کلان و کهنه. ج، احفاش. (منتهی الارب)
دوکدان. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) ، خانه خرد. (مهذب الاسماء). خانه بسیار خرد که سقف آن نزدیک باشد، خانه از گلیم مو، کوهان، شرم. فرج، درج. سله، چیزی سوده و کهنه، ظروف شکسته و بکار ناآینده از شیشه و جز آن، جوال کلان و کهنه. ج، احفاش. (منتهی الارب)
پیوسته بودن در خانه کوچک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (اقرب الموارد). ملازم شدن زن خانه خود را. (اقرب الموارد) ، گرد آمدن، تحفش زن مرد را،دوستی ظاهر کردن زن برای مرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تحفش زن بر شوی یا اولاد خود، پیوسته مواظب و ملازم بودن آنان را. (اقرب الموارد)
پیوسته بودن در خانه کوچک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (اقرب الموارد). ملازم شدن زن خانه خود را. (اقرب الموارد) ، گرد آمدن، تحفش زن مرد را،دوستی ظاهر کردن زن برای مرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تحفش زن بر شوی یا اولاد خود، پیوسته مواظب و ملازم بودن آنان را. (اقرب الموارد)