دهی است از دهستان کوهستان بخش داراب شهرستان فسا. ناحیه ای است کوهستانی، معتدل و دارای 109 تن سکنه. از چشمه مشروب میشود. محصولش بادام، گردو، میوه جات، توتون و گل سرخ است. اهالی به باغداری و قالی بافی گذران میکنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی است از دهستان کوهستان بخش داراب شهرستان فسا. ناحیه ای است کوهستانی، معتدل و دارای 109 تن سکنه. از چشمه مشروب میشود. محصولش بادام، گردو، میوه جات، توتون و گل سرخ است. اهالی به باغداری و قالی بافی گذران میکنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی است از دهستان مشهدریزۀ میان ولایت باخرز از بخش طیبات شهرستان مشهد، واقع در 25هزارگزی جنوب باختری طیبات و ده هزارگزی باختر مرز ایران و افغانستان. ناحیه ای است کوهستانی، معتدل و دارای 500 تن سکنه. از قنات مشروب میشود و محصول عمده اش غلات و زیره است. اهالی به کشاورزی و مالداری و قالیچه بافی گذران می کنند. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مشهدریزۀ میان ولایت باخرز از بخش طیبات شهرستان مشهد، واقع در 25هزارگزی جنوب باختری طیبات و ده هزارگزی باختر مرز ایران و افغانستان. ناحیه ای است کوهستانی، معتدل و دارای 500 تن سکنه. از قنات مشروب میشود و محصول عمده اش غلات و زیره است. اهالی به کشاورزی و مالداری و قالیچه بافی گذران می کنند. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نوعی جامۀ پشمین فراخ با آستینهای گشادۀ بسیار دراز که از سرانگشتان درمیگذشته و منتهاالیه یعنی دهانۀ آستینها بسته بوده است. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به فرجی شود
نوعی جامۀ پشمین فراخ با آستینهای گشادۀ بسیار دراز که از سرانگشتان درمیگذشته و منتهاالیه یعنی دهانۀ آستینها بسته بوده است. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به فرجی شود
نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان کرمان است. این دهستان در شمال شهر کرمان واقع و حدود آن بشرح زیر است: از شمال به بخش راور، از خاور به بخش شهداد، از جنوب به دهستان درختنگان، از باختر به دهستان زنگی آباد و حتکن. منطقه ای است کوهستانی و دامنه با هوای سردسیر. دو رودخانه در این دهستان جاری است، یکی از مرکز دهستان به خاور بطرف شهداد و دیگری از مرکز بطرف جنوب باختری جاری و به اراضی چترود منتهی میشود. محصولات عمده آن حبوبات، تریاک، سیب زمینی و میوه جات است. انار آن بخوبی مشهور است. شغل مردم زراعت، مکاری و صنایع دستی قالی بافی با نقشه است. زبان فارسی، مذهب شیعه است. راه فرعی راور از این دهستان میگذرد. این دهستان از 135 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده. جمعیت آن در حدود 5800 نفر است. مرکز دهستان قریۀ حرجند و قراء مهم آن بشرح زیر است: چترود، سردر، ده زیار، سرآسیاب شش، هوتگ. معدن زغال سنگ اخیراً در این دهستان کشف شده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان کرمان است. این دهستان در شمال شهر کرمان واقع و حدود آن بشرح زیر است: از شمال به بخش راور، از خاور به بخش شهداد، از جنوب به دهستان درختنگان، از باختر به دهستان زنگی آباد و حتکن. منطقه ای است کوهستانی و دامنه با هوای سردسیر. دو رودخانه در این دهستان جاری است، یکی از مرکز دهستان به خاور بطرف شهداد و دیگری از مرکز بطرف جنوب باختری جاری و به اراضی چترود منتهی میشود. محصولات عمده آن حبوبات، تریاک، سیب زمینی و میوه جات است. انار آن بخوبی مشهور است. شغل مردم زراعت، مکاری و صنایع دستی قالی بافی با نقشه است. زبان فارسی، مذهب شیعه است. راه فرعی راور از این دهستان میگذرد. این دهستان از 135 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده. جمعیت آن در حدود 5800 نفر است. مرکز دهستان قریۀ حرجند و قراء مهم آن بشرح زیر است: چترود، سردر، ده زیار، سرآسیاب شش، هوتگ. معدن زغال سنگ اخیراً در این دهستان کشف شده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
نام دشتی است در فارس. گویند امیرالمؤمنین علیه السلام سلمان را در آن بزور ولایت از چنگ شیر نجات داد. (برهان قاطع) (آنندراج). ظاهراً همان دشت ارژن فارس است. و رجوع به ارژن شود
نام دشتی است در فارس. گویند امیرالمؤمنین علیه السلام سلمان را در آن بزور ولایت از چنگ شیر نجات داد. (برهان قاطع) (آنندراج). ظاهراً همان دشت ارژن فارس است. و رجوع به ارژن شود
خرخر کردن محتضر گاه جان دادن. غرغرۀ محتضر و تردد نفس او. آمد و شد کردن جان در گلو وقت مرگ و گردیدن آواز در حلق در آن حال. خرخراک مرگی. (مهذب الاسماء) ، گردیدن آواز خر در حلق وی
خرخر کردن محتضر گاه جان دادن. غرغرۀ محتضر و تردد نفس او. آمد و شد کردن جان در گلو وقت مرگ و گردیدن آواز در حلق در آن حال. خرخراک مرگی. (مهذب الاسماء) ، گردیدن آواز خر در حلق وی
نام شهریست که نوشیروان آباد کرده بود، در کنار دریای مصر و مادر عذرا از آن شهر است. (برهان) (آنندراج). نام شهریست که مادر عذرا معشوقۀ وامق از آنجا بود و آن شهر بناکردۀ نوشیروان است. (فرهنگ خطی). نام شهریست از ابنیۀ انوشیروان بر کنار دریای مصر. (انجمن آرای ناصری). نام شهری آبادان کردۀ انوشیروان، کذا فی عجائب البلدان. (شرفنامۀ منیری). نام شهریست که مادر عذرا از آنجا بود و بناکردۀ نوشیروانست. (مجمعالفرس) : به افرنجه افراطن نامدار یکی پادشاهی بدی کامکار. عنصری (از مجمعالفرس). ز مصر و ز افرنجه و روم و روس بیاراست لشکر چو چشم خروس. نظامی. نه مصر و نه افرنجه ماند نه روم گدازند از آن کوه آتش چو موم. نظامی. بر افرنجه آورد ازآنجا سپاه وز افرنجه بر اندلس کرد راه. نظامی. ز یونان و افرنجه و مصر و شام نه چندانک برگفت شاید بنام. نظامی.
دریای افرنجه، نام دریائی در دیار فرنگ: ز دریای افرنجه تا رود نیل بجوش آمد از بانگ طبل رحیل. نظامی
نام شهریست که نوشیروان آباد کرده بود، در کنار دریای مصر و مادر عذرا از آن شهر است. (برهان) (آنندراج). نام شهریست که مادر عذرا معشوقۀ وامق از آنجا بود و آن شهر بناکردۀ نوشیروان است. (فرهنگ خطی). نام شهریست از ابنیۀ انوشیروان بر کنار دریای مصر. (انجمن آرای ناصری). نام شهری آبادان کردۀ انوشیروان، کذا فی عجائب البلدان. (شرفنامۀ منیری). نام شهریست که مادر عذرا از آنجا بود و بناکردۀ نوشیروانست. (مجمعالفرس) : به افرنجه افراطن نامدار یکی پادشاهی بدی کامکار. عنصری (از مجمعالفرس). ز مصر و ز افرنجه و روم و روس بیاراست لشکر چو چشم خروس. نظامی. نه مصر و نه افرنجه ماند نه روم گدازند از آن کوه آتش چو موم. نظامی. بر افرنجه آورد ازآنجا سپاه وز افرنجه بر اندلس کرد راه. نظامی. ز یونان و افرنجه و مصر و شام نه چندانک برگفت شاید بنام. نظامی.
دریای افرنجه، نام دریائی در دیار فرنگ: ز دریای افرنجه تا رود نیل بجوش آمد از بانگ طبل رحیل. نظامی
گروهی است از مردم، معرب افرنگ. (منتهی الارب). ملت بزرگی که آنان را شهرهای وسیع و کشورهای بسیاری است و ایشان نصارا هستند و منسوبند به یکی از اجداد خود که نام او فرنجش بوده و خود فرنگ میگفتند. آنان مجاور روم و رومیان و در شمال اندلس در جهت شرق روم هستند. و دارالملک آنان شهر بزرگی بنام نوکبرده بود و در حدود صدوپنجاه شهر داشتند و اول شهر آنان بسمت مسلمانان قبل از اسلام جزیره رودس روبروی اسکندریه در میان بحرالشام بود. (از معجم البلدان)
گروهی است از مردم، معرب افرنگ. (منتهی الارب). ملت بزرگی که آنان را شهرهای وسیع و کشورهای بسیاری است و ایشان نصارا هستند و منسوبند به یکی از اجداد خود که نام او فرنجش بوده و خود فرنگ میگفتند. آنان مجاور روم و رومیان و در شمال اندلس در جهت شرق روم هستند. و دارالملک آنان شهر بزرگی بنام نوکبرده بود و در حدود صدوپنجاه شهر داشتند و اول شهر آنان بسمت مسلمانان قبل از اسلام جزیره رودس روبروی اسکندریه در میان بحرالشام بود. (از معجم البلدان)
بمعنی زیب و فر. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) : فر و افرنگ به تو گیرد دین منبر از خطبۀ تو آراید. دقیقی (از آنندراج). ز حسن روی تو دارد عروس ملک افرنگ. منصور شیرازی (از آنندراج). و بدین معنی افرنگ و اورنگ نیز آمده. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)
بمعنی زیب و فر. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) : فر و افرنگ به تو گیرد دین منبر از خطبۀ تو آراید. دقیقی (از آنندراج). ز حسن روی تو دارد عروس ملک افرنگ. منصور شیرازی (از آنندراج). و بدین معنی افرنگ و اورنگ نیز آمده. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)