- حفر
- کندن زمین، فرو بردن چاه
معنی حفر - جستجوی لغت در جدول جو
- حفر
- کندن زمین، گود کردن، کندن چاه
- حفر ((حَ))
- کندن، گود کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سوراخ، چاله، گودال، مغاک
منسوب به حفر
گودال، چاله، خندق
گودال، سوراخ، قبر
Cavity
полость
Hohlraum
порожнина
cavidade
cavità
cavidad
cavité
holte
ช่องว่าง
rongga
فجوةٌ
shimo
গহ্বর
شرم داشتن
کندن، فروکندن
مونی حفری، جمع حفریات
کاویده ها به گونه رمن جمع حفریه کاوشها: حفریات شوش
آهون بر (نقب زن) نقب زن آهون بر