جمع واژۀ حافد. حفده. خدمتکاران. یاران. یاری گران. (منتهی الارب) ، رفتاری است کم ازپویه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). یعنی کم از خبب، فرزندان فرزند. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ حافد. حفده. خدمتکاران. یاران. یاری گران. (منتهی الارب) ، رفتاری است کم ازپویه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). یعنی کم از خبب، فرزندان فرزند. (از اقرب الموارد)
تیزروی. بشتاب رفتن. شتافتن. شتافتن مردم در خدمت. شتافتن شترمرغ. شتافتن شتر. (تاج المصادر بیهقی) ، شتاب کردن به طاعت و خدمت. به خدمت شتاب نمودن. (منتهی الارب). شتافتن در خدمت. بشتافتن در خدمت. (اقرب الموارد) (زوزنی). خدمت شتاب نمودن. (غیاث). در خدمت شتافتن و چست بودن در کاری، خدمت کردن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). نیکو خدمتی: و فی الدعاء: و الیک نسعی و نحفد. حفود. حفدان
تیزروی. بشتاب رفتن. شتافتن. شتافتن مردم در خدمت. شتافتن شترمرغ. شتافتن شتر. (تاج المصادر بیهقی) ، شتاب کردن به طاعت و خدمت. به خدمت شتاب نمودن. (منتهی الارب). شتافتن در خدمت. بشتافتن در خدمت. (اقرب الموارد) (زوزنی). خدمت شتاب نمودن. (غیاث). در خدمت شتافتن و چست بودن در کاری، خدمت کردن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). نیکو خدمتی: و فی الدعاء: و الیک نسعی و نحفد. حفود. حفدان
چیزی است که ستور را در آن علف دهند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اصل (و لغتی است در محتد) ، بن کوهان شتر، نقش و نگار جامه، قصر سلطان. ج، محافد. (منتهی الارب)
چیزی است که ستور را در آن علف دهند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اصل (و لغتی است در محتد) ، بن کوهان شتر، نقش و نگار جامه، قصر سلطان. ج، محافد. (منتهی الارب)
چیزی است که ستور را در آن علف دهند، کنارۀ جامه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نگار جامه. (مهذب الاسماء) ، پیمانه و آن قدحی باشد، زنبیل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
چیزی است که ستور را در آن علف دهند، کنارۀ جامه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نگار جامه. (مهذب الاسماء) ، پیمانه و آن قدحی باشد، زنبیل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
حفده. حفود. شتابیدن. شتافتن در خدمت. (زوزنی) (اقرب الموارد) ، شتافتن مردم در خدمت، شتافتن شتر مرغ. شتافتن شتر. (تاج المصادر بیهقی) ، رفتاریست کم از پویه، یعنی کم از خبب. (از منتهی الارب)
حفده. حفود. شتابیدن. شتافتن در خدمت. (زوزنی) (اقرب الموارد) ، شتافتن مردم در خدمت، شتافتن شتر مرغ. شتافتن شتر. (تاج المصادر بیهقی) ، رفتاریست کم از پویه، یعنی کم از خبب. (از منتهی الارب)