جدول جو
جدول جو

معنی حظا - جستجوی لغت در جدول جو

حظا
(حُ /حِ)
جمع واژۀ حظوه. تیرهای خرد بقدر ذراع که کودکان با آن بازی کنند. (آنندراج). رجوع به حظوه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حنا
تصویر حنا
(دخترانه)
گیاهی درختی که در مناطق گرمسیری می روید و گلهای سفید و معطر دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حوا
تصویر حوا
(دخترانه)
حیات، نام همسر آدم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
(حَ ءِ)
موضعی است به یمامه. حظایر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَصْ یَ)
حجر. (تاج المصادر بیهقی). بازداشتن. حظره. (مهذب الاسماء). منع. مقابل اباحه
لغت نامه دهخدا
(حَ لا)
جمع واژۀ حظل. (منتهی الارب). رجوع به حظل شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حظیه. به معنی بهره مند و دولتی، کنیز که از زن پنهان دارند. (منتهی الارب) (آنندراج) : دیگر از خویشان او خاتونی درآمد در خواتین و حظایا با رعونت جوانی چون ووفور مواد شادمانی درخرامیدند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(حَ یِ)
نام موضعی به یمامه دارای نخلستانها. حظائر
لغت نامه دهخدا
(حَ یِ)
جمع واژۀ حظیره. حظائر. جایها که درآن خرما خشک کنند. محوطه ها که از چوب و نی سازند
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حظیره. و قد ینبت (بر سیاوشان) فی حظائرالغنم. (ابن البیطار). حظایر. رجوع به حظیره شود
لغت نامه دهخدا
(حِظْ ظا)
جمع واژۀ حظ. رجوع به حظ شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
حجر. (تاج المصادر بیهقی). منع. بازداشت. بازداشتن. حظر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ /حِ)
دیوار. (منتهی الارب) ، جای شتر و گوسفند که از چوب سازند تا از سرما مصون مانند. (منتهی الارب) (آنندراج). حظیره. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
جمع واژۀ حظ. (منتهی الارب). رجوع به حظ شود
لغت نامه دهخدا
(حَظْ ظا)
حظل. مقتر. آنکه بر اهل و عیال نفقه شمار کند. (منتهی الارب). الذی یحاسب اهله بماینفق علیهم. (مهذب الاسماء). حظول. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه تنگ گیرد برکسان خویش در نفقه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حزا
تصویر حزا
آهو دوستک (گویش شیرازی)
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلبرگ که خود تیره مشخصی را بنام حنا میسازد این گیاه بصورت درختچه ای است که در شمال و مشرق افریقا و عربستان و ایران و هند کشت میشود، خمیدگی، عمل خم شدن، گیاهیست دارای برگ معروفی که بدان رنگ کنند گیاهیست دارای برگ معروفی که بدان رنگ کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوا
تصویر حوا
مونث احوی زن گندمگون، از اعلام زنان است، از اعلام زنان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حما
تصویر حما
دفاع کردن، از کسی، نگهداری شده، نگاهداری کردن، کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلا
تصویر حلا
بر زمین افکندن، دادن و عطا کردن، پوست باز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصا
تصویر حصا
سنگ ریزه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقا
تصویر حقا
قسم بحق، سوگند با خدای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفا
تصویر حفا
باز داشتن، بر زمین افکندن لویی تک بیخ تک نیکویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشا
تصویر حشا
درون، اندرونه، ضربت بر شکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجا
تصویر حجا
کرانه، زی، پناهگاه زیرکی، پرده، اندازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسا
تصویر حسا
از راه احساس، بوسیله حس دریافتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حذا
تصویر حذا
روبرو شدن برابر شدن رویاروی بودن، برابر روبرو: (بحذاء منزل وی نزول کرد)، کفش، نعل، سم ستوران، جمع احذیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حظائر
تصویر حظائر
جمع حظیره، خباک ها آغل ها
فرهنگ لغت هوشیار
زجر کردن و راندن شتران را بسرود و آواز، سرود و آواز ساربانان برای راندن شتران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حظار
تصویر حظار
بازداشت، منع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حظاب
تصویر حظاب
پرده پای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حظه
تصویر حظه
مرتبه، بهره رزق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتا
تصویر حتا
هتا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حوا
تصویر حوا
مشیانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حیا
تصویر حیا
آزرم، شرم
فرهنگ واژه فارسی سره