دیوار کعبه، آنچه مابین رکن، زمزم و مقام قرار دارد. از آن جهت به این نام خوانده شده که مردم در آنجا اظهار شکستگی و فروتنی می کنند و با خشوع و خضوع دست به دعا برمی دارند. در زمان جاهلیت در آنجا سوگند می خوردند
دیوار کعبه، آنچه مابین رکن، زمزم و مقام قرار دارد. از آن جهت به این نام خوانده شده که مردم در آنجا اظهار شکستگی و فروتنی می کنند و با خشوع و خضوع دست به دعا برمی دارند. در زمان جاهلیت در آنجا سوگند می خوردند
تابعی است. در تاریخ اسلام، تابعی به کسی گفته می شود که از نسل دوم مسلمانان بوده و صحابی پیامبر اسلام را درک کرده ولی خود مستقیماً پیامبر را ندیده است. تابعین با آنکه پیامبر را ندیدند، اما با صحابه ارتباط مستقیم داشته و از آن ها علم، حدیث، و سنت را فراگرفتند. این افراد نقش بسیار مهمی در انتقال میراث دینی و فرهنگی اسلام به نسل های بعد داشتند و بسیاری از بزرگان فقه، تفسیر و حدیث از میان تابعین برخاسته اند.
تابعی است. در تاریخ اسلام، تابعی به کسی گفته می شود که از نسل دوم مسلمانان بوده و صحابی پیامبر اسلام را درک کرده ولی خود مستقیماً پیامبر را ندیده است. تابعین با آنکه پیامبر را ندیدند، اما با صحابه ارتباط مستقیم داشته و از آن ها علم، حدیث، و سنت را فراگرفتند. این افراد نقش بسیار مهمی در انتقال میراث دینی و فرهنگی اسلام به نسل های بعد داشتند و بسیاری از بزرگان فقه، تفسیر و حدیث از میان تابعین برخاسته اند.
شکسته، اسب شکستۀ زبون حال از پیری، گیاه باقی ماندۀ سال پیش. (منتهی الارب) ، دیواری است بیرون خانه کعبه از سوی مغرب. (مهذب الاسماء). کنارۀ کعبه یا دیوار کعبه یا آنچه میان رکن و زمزم و مقام است و بعضی حجر را نیز افزوده اند یا از مقام تا دروازۀ کعبه یا مابین رکن اسود تا دروازه تا مقام که در آنجا مردم بخضوع و خشوع دعا کنند و بجاهلیت در آنجا سوگند خوردندی. (منتهی الارب). بین رکن الاسود و مقام ابراهیم است و بعضی گفته اند آن سنگ از کعبه که ناودان در آن جای دارد نیز حطیم است. (مراصد الاطلاع). سنگ کعبه ما بین رکن و زمزم ودیوار بیرون خانه کعبه بجانب مغرب که آنجا ناودان کعبه است. (غیاث، بنقل از منتخب و لطائف). سنگ کعبه یا مابین رکن و زمزم و مقام یا از مقام تا در کعبه، (اصطلاح فقه) مقام ابراهیم: تیغ بر دوش نه و از دی و از دوش مپرس گر بخواهی که رسد نام تو تا رکن حطیم. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی ص 39). باد میدان تو زمحتشمان چون بهنگام حج رکن حطیم. (از تاریخ بیهقی ص 389). بزمزم و عرفات و حطیم و رکن و مقام بعمره و حجر و مروه و صفا و منی. ادیب صابر. ولایت بر مدرجۀ کعبۀ معظم و حریم مکرم و حطیم و زمزم بود. (ترجمه تاریخ یمینی). چون همی آورد امانت را ز بیم شد بکعبه و آمد او اندر حطیم. مولوی. و در دو بیت ذیل مولوی ظاهراً از حطیم معنی دیگر مراد است: تا شود زفت و نماید آن عظیم چون درآید سوی محفل در حطیم. مولوی. روح را از عرش آرد در حطیم لاجرم مکر زنان باشد عظیم. مولوی. و رجوع به معجم البلدان و حبیب السیر ج 1 ص 110 و 232 و الموشح ص 213 شود
شکسته، اسب شکستۀ زبون حال از پیری، گیاه باقی ماندۀ سال پیش. (منتهی الارب) ، دیواری است بیرون خانه کعبه از سوی مغرب. (مهذب الاسماء). کنارۀ کعبه یا دیوار کعبه یا آنچه میان رکن و زمزم و مقام است و بعضی حجر را نیز افزوده اند یا از مقام تا دروازۀ کعبه یا مابین رکن اسود تا دروازه تا مقام که در آنجا مردم بخضوع و خشوع دعا کنند و بجاهلیت در آنجا سوگند خوردندی. (منتهی الارب). بین رکن الاسود و مقام ابراهیم است و بعضی گفته اند آن سنگ از کعبه که ناودان در آن جای دارد نیز حطیم است. (مراصد الاطلاع). سنگ کعبه ما بین رکن و زمزم ودیوار بیرون خانه کعبه بجانب مغرب که آنجا ناودان کعبه است. (غیاث، بنقل از منتخب و لطائف). سنگ کعبه یا مابین رکن و زمزم و مقام یا از مقام تا در کعبه، (اصطلاح فقه) مقام ابراهیم: تیغ بر دوش نه و از دی و از دوش مپرس گر بخواهی که رسد نام تو تا رکن حطیم. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی ص 39). باد میدان تو زمحتشمان چون بهنگام حج رکن حطیم. (از تاریخ بیهقی ص 389). بزمزم و عرفات و حطیم و رکن و مقام بعمره و حجر و مروه و صفا و منی. ادیب صابر. ولایت بر مدرجۀ کعبۀ معظم و حریم مکرم و حطیم و زمزم بود. (ترجمه تاریخ یمینی). چون همی آورد امانت را ز بیم شد بکعبه و آمد او اندر حطیم. مولوی. و در دو بیت ذیل مولوی ظاهراً از حطیم معنی دیگر مراد است: تا شود زفت و نماید آن عظیم چون درآید سوی محفل در حطیم. مولوی. روح را از عرش آرد در حطیم لاجرم مکر زنان باشد عظیم. مولوی. و رجوع به معجم البلدان و حبیب السیر ج 1 ص 110 و 232 و الموشح ص 213 شود
قریه ای است میان ارسوف و قیساریه بشام و قبر شعیب بدانجاست. قریه ای بین طبریه و عکا و از آنجا تا طبریه دو فرسنگ است و صلاح الدین ایوبی را با صلیبیون در این جا جنگی بزرگ روی داد و فتحی عظیم نصیب وی گردید. و بنزدیکی آن قریۀ کوچکی است بنام خباریه و گویند قبر شعیب بدین قریه است، و نیز نام جائی است میان فرما و بلبیس بمصر و بدانجا دریاچه ای است که ماهی معروف به حطینی را از آن دریاچه صید کنند
قریه ای است میان ارسوف و قیساریه بشام و قبر شعیب بدانجاست. قریه ای بین طبریه و عکا و از آنجا تا طبریه دو فرسنگ است و صلاح الدین ایوبی را با صلیبیون در این جا جنگی بزرگ روی داد و فتحی عظیم نصیب وی گردید. و بنزدیکی آن قریۀ کوچکی است بنام خباریه و گویند قبر شعیب بدین قریه است، و نیز نام جائی است میان فرما و بلبیس بمصر و بدانجا دریاچه ای است که ماهی معروف به حطینی را از آن دریاچه صید کنند
در تازی نیامده غاز سالی خشکسالی شویش، نایابی خشکسالی، نایابی کمیابی: برای یکدم تیغ تو صد خون می شود برهم درین کشور ز بختم قحطی آب است پنداری. (میر یحیی شیرازی) توضیح چون قحط درعربی مصدر است احتیاجی بافزودن حاصل مصدر نیست ولی چون در تداول فارسی قحط را به صورت صفت بکار می برند قحطی را نیز استعمال کنند
در تازی نیامده غاز سالی خشکسالی شویش، نایابی خشکسالی، نایابی کمیابی: برای یکدم تیغ تو صد خون می شود برهم درین کشور ز بختم قحطی آب است پنداری. (میر یحیی شیرازی) توضیح چون قحط درعربی مصدر است احتیاجی بافزودن حاصل مصدر نیست ولی چون در تداول فارسی قحط را به صورت صفت بکار می برند قحطی را نیز استعمال کنند