جدول جو
جدول جو

معنی حطی - جستجوی لغت در جدول جو

حطی
سومین گروه از مجموعۀ کلمات مصنوعی حروف ابجد
تصویری از حطی
تصویر حطی
فرهنگ فارسی عمید
حطی
(حُطْ طی)
نام سومین صورت از صور هشتگانه حروف جمل.
- حاء حطی، حاء جیمی یعنی ح مقابل هاء هوز یعنی هاء دوچشم
لغت نامه دهخدا
حطی
(؟طی ی)
لقب پادشاه حبشه که در قدیم به نجاشی ملقب بود. (ذیل اقرب الموارد از مقریزی)
لغت نامه دهخدا
حطی
سیمین آمیزه در} ابجد {زشت کوته بالا: مرد سومین ترکیب تذکاری از حروف ابجد که شامل (ح) (ط) و (ی) است
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حطیم
تصویر حطیم
دیوار کعبه، آنچه مابین رکن، زمزم و مقام قرار دارد. از آن جهت به این نام خوانده شده که مردم در آنجا اظهار شکستگی و فروتنی می کنند و با خشوع و خضوع دست به دعا برمی دارند. در زمان جاهلیت در آنجا سوگند می خوردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
خشک سالی و نایاب شدن و کم یاب شدن خواربار
فرهنگ فارسی عمید
(حُ طَ)
تابعی است. در تاریخ اسلام، تابعی به کسی گفته می شود که از نسل دوم مسلمانان بوده و صحابی پیامبر اسلام را درک کرده ولی خود مستقیماً پیامبر را ندیده است. تابعین با آنکه پیامبر را ندیدند، اما با صحابه ارتباط مستقیم داشته و از آن ها علم، حدیث، و سنت را فراگرفتند. این افراد نقش بسیار مهمی در انتقال میراث دینی و فرهنگی اسلام به نسل های بعد داشتند و بسیاری از بزرگان فقه، تفسیر و حدیث از میان تابعین برخاسته اند.
لغت نامه دهخدا
(حَ)
شکسته، اسب شکستۀ زبون حال از پیری، گیاه باقی ماندۀ سال پیش. (منتهی الارب) ، دیواری است بیرون خانه کعبه از سوی مغرب. (مهذب الاسماء). کنارۀ کعبه یا دیوار کعبه یا آنچه میان رکن و زمزم و مقام است و بعضی حجر را نیز افزوده اند یا از مقام تا دروازۀ کعبه یا مابین رکن اسود تا دروازه تا مقام که در آنجا مردم بخضوع و خشوع دعا کنند و بجاهلیت در آنجا سوگند خوردندی. (منتهی الارب). بین رکن الاسود و مقام ابراهیم است و بعضی گفته اند آن سنگ از کعبه که ناودان در آن جای دارد نیز حطیم است. (مراصد الاطلاع). سنگ کعبه ما بین رکن و زمزم ودیوار بیرون خانه کعبه بجانب مغرب که آنجا ناودان کعبه است. (غیاث، بنقل از منتخب و لطائف). سنگ کعبه یا مابین رکن و زمزم و مقام یا از مقام تا در کعبه، (اصطلاح فقه) مقام ابراهیم:
تیغ بر دوش نه و از دی و از دوش مپرس
گر بخواهی که رسد نام تو تا رکن حطیم.
ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی ص 39).
باد میدان تو زمحتشمان
چون بهنگام حج رکن حطیم.
(از تاریخ بیهقی ص 389).
بزمزم و عرفات و حطیم و رکن و مقام
بعمره و حجر و مروه و صفا و منی.
ادیب صابر.
ولایت بر مدرجۀ کعبۀ معظم و حریم مکرم و حطیم و زمزم بود. (ترجمه تاریخ یمینی).
چون همی آورد امانت را ز بیم
شد بکعبه و آمد او اندر حطیم.
مولوی.
و در دو بیت ذیل مولوی ظاهراً از حطیم معنی دیگر مراد است:
تا شود زفت و نماید آن عظیم
چون درآید سوی محفل در حطیم.
مولوی.
روح را از عرش آرد در حطیم
لاجرم مکر زنان باشد عظیم.
مولوی.
و رجوع به معجم البلدان و حبیب السیر ج 1 ص 110 و 232 و الموشح ص 213 شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
مرد خرد و ریزه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جای هیزم ناک. (منتهی الارب). پرهیمه. بسیارهیزم: مکان حطیب، جای بسیارهیزم. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(حَ ءْ)
مرد فرومایه. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حِطْ طی)
قریه ای است میان ارسوف و قیساریه بشام و قبر شعیب بدانجاست. قریه ای بین طبریه و عکا و از آنجا تا طبریه دو فرسنگ است و صلاح الدین ایوبی را با صلیبیون در این جا جنگی بزرگ روی داد و فتحی عظیم نصیب وی گردید. و بنزدیکی آن قریۀ کوچکی است بنام خباریه و گویند قبر شعیب بدین قریه است، و نیز نام جائی است میان فرما و بلبیس بمصر و بدانجا دریاچه ای است که ماهی معروف به حطینی را از آن دریاچه صید کنند
لغت نامه دهخدا
تصویری از حطیم
تصویر حطیم
دیوار کعبه
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده غاز سالی خشکسالی شویش، نایابی خشکسالی، نایابی کمیابی: برای یکدم تیغ تو صد خون می شود برهم درین کشور ز بختم قحطی آب است پنداری. (میر یحیی شیرازی) توضیح چون قحط درعربی مصدر است احتیاجی بافزودن حاصل مصدر نیست ولی چون در تداول فارسی قحط را به صورت صفت بکار می برند قحطی را نیز استعمال کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
خشکسالی، نایابی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
خشکسالی، کمیابی، نایابی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
Starvation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
famine
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
kelaparan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
njaa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
açlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
飢餓
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
饥饿
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
רָעָב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
굶주림
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
fome
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
भूखमरी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
uithongering
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
fame
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
inanición
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
голод
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
głód
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
Hungersnot
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
голодание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
ความอดอยาก
دیکشنری فارسی به تایلندی