جدول جو
جدول جو

معنی حطلان - جستجوی لغت در جدول جو

حطلان
(تَ صَدْ دُ)
ریزان شدن باران. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بطلان
تصویر بطلان
باطل بودن، نادرست بودن، در علم حقوق ازبین رفتن، بی اعتبار شدن، نابودی، هلاکت
فرهنگ فارسی عمید
(حَ)
جمع واژۀ حجل
لغت نامه دهخدا
(قُ)
رفتن اشک. (منتهی الارب). هطل. (اقرب الموارد). رجوع به معانی هطل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رفتار خشمناک. مانند خشمناک رفتن. مشی الغضبان و هو ان یکف بعض مشیه. (تاج المصادر بیهقی)
بازداشتن از حرکت، بازداشتن از تصرف. حجر، باز داشتن از رفتن. حظل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
اقترار. تنگ گیری بر عیال در نفقه
لغت نامه دهخدا
(حِ)
جمع واژۀ حسل
لغت نامه دهخدا
لقب ابوعبداﷲ احمد بن محمد بن اسحاق بن ابراهیم همدانی، معروف به ابن فقیه، رجوع به احمد بن محمد بن اسحاق و به ابن الفقیه در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جهجهان رفتن زاغ. برجستن مرغ و پندی و شتر پی کرده در رفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، برجستن در رفتن به یک پای. لی لی کردن، دیر نهادن پای برداشته را در رفتن، خرامیدن
لغت نامه دهخدا
(حَ)
نام ناحیتی به غوطۀ دمشق. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَ /حُ)
مرد پر از شراب، خشمگین
لغت نامه دهخدا
(تَ)
گذشتن سال. تغییر و دگرگونیهای روزگار. (اقرب الموارد) : ابوالطیب طاهر و هرکه در آن سعی کرده بود (در بریدن سرو کشمر) جمله پیش از حولان حول هلاک شدند. (تاریخ بیهق)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ناچیز شدن. (منتهی الارب). باطل شدن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 26) (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). بطل. (منتهی الارب). بطول. (منتهی الارب). و رجوع به مصادر مترادف آن شود. ناچیز و ضایع شدن: بطلان حرف شما بر همه معلوم است. (فرهنگ نظام). ناچیزو ضایع شدن. (غیاث) (آنندراج). ناچیز شدن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(حِطْ طا)
تکه. (از منتهی الارب). بز کوهی. تیس. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بیهودگی، ناچیزگی، از میان رفتن زدایش باطل شدن فاسد شدن ضایع شدن بیهوده گشتن، از کار افتادن، فساد باطل شدگی، نادرستی نا چیزی: (در بطلان این قضیه شکی نیست)، سقوط حکم. یا بطلان شهوت. از میان رفتن شهوت نقصان شهوت. یا بطلان مطلق. در موردیست که هم اشخاص ذینفع و هم دیگران حق اعتراض بدان داشته باشند مقابل بطلان نسبی. توضیح تراضی طرفین در مورد بطلان مطلق امکان ندارد. یا بطلان نسبی. در موردیست که فقط اشخاص ذینفع حق اعتراض داشته باشند مقابل بطلان مطلق. توضیح درین مورد طرفین میتوانند تراضی نمایند. ناچیز شدن، باطل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حظلان
تصویر حظلان
تنگ گیری، بازداشت از جنبش از رفتن از چیرگی رفتار خشمناک
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حمل، برگان، مزد بار بری ستور باردار که بکسی بخشند، اجرت حمل مزد بار بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلان
تصویر حلان
بره تو دلی، سوگند گشا، خون روا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حملان
تصویر حملان
((حُ))
ستور باردار که به کسی بخشند، مزد باربری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بطلان
تصویر بطلان
باطل شدن، تباه شدن، از کار افتادن، نادرستی، ناچیزی
فرهنگ فارسی معین
ابطال، رد، نفی، نقض
متضاد: اثبات، تایید، پوچی، هیچ، باطل شدن، ضایع شدن، فاسد شدن، از کار افتادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد