نام کوهی است به نجد. و در مثل است: انجد من رأی حضناً. و آن بر سوی نجد واقع است و حدود نجد از همانجا آغازد. و آن مشهورترین جبال نجد باشد و گویند از آن تا تهامه یک مرحله است. رجوع به معجم البلدان شود
نام کوهی است به نجد. و در مثل است: انجد من رأی حضناً. و آن بر سوی نجد واقع است و حدود نجد از همانجا آغازد. و آن مشهورترین جبال نجد باشد و گویند از آن تا تهامه یک مرحله است. رجوع به معجم البلدان شود
فروتر از زیر بغل. (مهذب الاسماء). از زیر بغل تا تهیگاه و سینه و دو بازو و آنچه مابین سینه و بازوست. (منتهی الارب). از زیر بغل تا کشح. کنار، آگوش. (مهذب الاسماء). آغوش، آنچه گنجیدن تواند زیر بغل. یک بغل، مجازاً، کنف. صیانت. رعایت. حمایت: پسر طغانشاه سنجرشاه که سلطان او را در حضن عاطفت و حصن رأفت تربیت میفرمود. (جهانگشای جوینی) ، جانب. کرانۀ چیزی. کنار چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) : حضناالشی ٔ، دو کرانۀ آن. ج، احضان، خانه کفتار. (منتهی الارب) ، جایی از کوه که به کشت آن برآمدن توانند. (منتهی الارب) (آنندراج) ، بن کوه. (منتهی الارب). ج، احضان، حضون. (مهذب الاسماء). و در دومعنی اخیر به ضم حاء نیز آمده است. (منتهی الارب)
فروتر از زیر بغل. (مهذب الاسماء). از زیر بغل تا تهیگاه و سینه و دو بازو و آنچه مابین سینه و بازوست. (منتهی الارب). از زیر بغل تا کشح. کنار، آگوش. (مهذب الاسماء). آغوش، آنچه گنجیدن تواند زیر بغل. یک بغل، مجازاً، کنف. صیانت. رعایت. حمایت: پسر طغانشاه سنجرشاه که سلطان او را در حضن عاطفت و حصن رأفت تربیت میفرمود. (جهانگشای جوینی) ، جانب. کرانۀ چیزی. کنار چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) : حضناالشی ٔ، دو کرانۀ آن. ج، احضان، خانه کفتار. (منتهی الارب) ، جایی از کوه که به کشت آن برآمدن توانند. (منتهی الارب) (آنندراج) ، بن کوه. (منتهی الارب). ج، احضان، حضون. (مهذب الاسماء). و در دومعنی اخیر به ضم حاء نیز آمده است. (منتهی الارب)
حضانت. در کنار گرفتن کودک را و پرورش دادن او را. در کنار گرفتن مادربچه را. (منتهی الارب) ، در زیر گرفتن مرغ خایه را. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). زیر بال گرفتن مرغ خایه را تا بچه آرد. در زیر بال گرفتن ماکیان چوزه و بیضه را، حضن معروف از کسی، بازداشتن نیکی را از وی. (منتهی الارب) ، حضن کسی از، بازداشتن او را از امری و به تنهائی بدان قیام کردن، حضن از حاجت، واداشتن کسی را از حاجت وی. (تاج المصادر بیهقی). واداشتن کسی را از حاجت. (مهذب الاسماء). بازداشتن او را از آن
حضانت. در کنار گرفتن کودک را و پرورش دادن او را. در کنار گرفتن مادربچه را. (منتهی الارب) ، در زیر گرفتن مرغ خایه را. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). زیر بال گرفتن مرغ خایه را تا بچه آرد. در زیر بال گرفتن ماکیان چوزه و بیضه را، حضن معروف از کسی، بازداشتن نیکی را از وی. (منتهی الارب) ، حضن کسی از، بازداشتن او را از امری و به تنهائی بدان قیام کردن، حضن از حاجت، واداشتن کسی را از حاجت وی. (تاج المصادر بیهقی). واداشتن کسی را از حاجت. (مهذب الاسماء). بازداشتن او را از آن
صاحب قاموس کتاب مقدس گوید: حضنی و فینحاس هر دو پسران عالی رئیس الکهنه اند که در منصب و گناه و موت شرکت داشته اند و نمونۀ تهاون و تأخیر در امورات تربیت اهالی خانه میباشند. زیرا که ایشان همواره تابع شهوات نفسانی ودنیوی و شرارت گردیده در وقتی که تابوت عهد از بنی اسرائیل گرفته شد. (اسمو 1:3 و 2:12- 17 و 22- 26 و24 و 4:11) و هر دو هلاک شدند. (قاموس کتاب مقدس)
صاحب قاموس کتاب مقدس گوید: حضنی و فینحاس هر دو پسران عالی رئیس الکهنه اند که در منصب و گناه و موت شرکت داشته اند و نمونۀ تهاون و تأخیر در امورات تربیت اهالی خانه میباشند. زیرا که ایشان همواره تابع شهوات نفسانی ودنیوی و شرارت گردیده در وقتی که تابوت عهد از بنی اسرائیل گرفته شد. (اسمو 1:3 و 2:12- 17 و 22- 26 و24 و 4:11) و هر دو هلاک شدند. (قاموس کتاب مقدس)