جدول جو
جدول جو

معنی حصین - جستجوی لغت در جدول جو

حصین
استوار، محکم، مرصوص، بادوام، مدغم، متأکّد، مستحکم، ستوار، درواخ
تصویری از حصین
تصویر حصین
فرهنگ فارسی عمید
حصین
(حُ صَ)
ابن منذر بن وعلهالرقاشی، مکنی به ابوعبدالله محمد و بعضی گفته اند ابوساسان محدث است. رجوع به احوال رودکی ص 127 و البیان و التبیین ج 2ص 142 و ج 3 ص 874 و مجمل التواریخ و القصص ص 511 شود
لغت نامه دهخدا
حصین
(حُصَ)
ابن عبدالرحمان السلیمی، مکنی به ابی هذیل. محدث است و تابعی است، وفات او به سال 135 هجری قمری بود در سن نود و سه سالگی. رجوع به حبیب السیر جزء سیم ج 2 ص 270 و عیون الاخبار ج 1 ص 149 و ج 2 ص 300 شود
لغت نامه دهخدا
حصین
(حُ صَ)
شهری بر نهر خابور. و قبر ابوبکر حصین در آنجاست. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
حصین
(حَ)
محکم. استوار. استوار که کس بر وی قادر نباشد:
گر ز خیمه سوی جنگ آمد و خم داد کمان
دشمن او را چه بصحرا و چه در حصن حصین.
فرخی.
زن و بچه... گسیل می کردند بحصارقوی و حصین که داشتند در پس پشت. (تاریخ بیهقی ص 113). آن ناحیتی و جائیست سخت حصین از جملۀ غور. (تاریخ بیهقی ص 111). بدو فرسنگی باغیست که بیلاب گویند، جایی حصین. (تاریخ بیهقی).
کنون به آفرین جهان آفرینم
من اندر حصار حصین محمد.
ناصرخسرو.
دفع یأجوج ستم را در بسیط مملکت
عدل تو حصن حصین چون کوه خارا ساخته.
مبارکشاه غزنوی.
شمشیر تو شیراوژند پرتاب تو پیل افکند
یک حملۀ تو برکند بنیاد صد حصن حصین.
جوهری.
از تو بودی همه تعهد من
گاه محنت بحصنهای حصین.
مسعودسعد.
از برای بیضه جای حصین گزینی. (کلیله و دمنه).
گنبد نیلوفری گنبدۀ گل شود
پیش سنانت کز اوست قصر ممالک حصین.
خاقانی.
ملک هند با حشم خویش از نهیب آن لشکر، با پناه کوهی حصین نشست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 349).
دیار دشمن او را بمنجنیق چه حاجت
که رعب او متزلزل کند بروج حصین را.
سعدی.
فروغ رای تو مصباح راههای مخوف
عنان عزم تو مفتاح ملکهای حصین.
سعدی.
ای که حصن حصین همی سازی
پس بکیوانش میکشی ایوان.
ابن یمین.
- حصار حصین، دژ مستحکم:
کلید بهشت و دلیل نعیم
حصار حصین چیست دین محمد.
ناصرخسرو.
نام احمد چون حصاری شد حصین
تا چه باشد ذات آن روح الامین.
مولوی.
- حصنی حصین، حصاری استوار.
- درعی حصین، زرهی محکم.
، صاحب غیاث گوید: در شرح نصاب زندان آمده است (؟)
لغت نامه دهخدا
حصین
محکم، استوار
تصویری از حصین
تصویر حصین
فرهنگ لغت هوشیار
حصین
((حَ))
استوار، محکم
تصویری از حصین
تصویر حصین
فرهنگ فارسی معین
حصین
استوار، پابرجا، قایم، محکم، مستحکم
متضاد: نااستوار، متزلزل، امن
متضاد: ناامن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حنین
تصویر حنین
(پسرانه)
اشتیاق، ناله، زاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حزین
تصویر حزین
(پسرانه)
اندوهگین، غمگین، لقب یکی از شاعران قرن دوازدهم، حزین لاهیجی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حسین
تصویر حسین
(پسرانه)
نیکو، خوب، مصغر حسن، نام امام سوم شیعیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حصیل
تصویر حصیل
(پسرانه)
نام گیاهی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تحصین
تصویر تحصین
دیوار برآوردن گرداگرد شهر یا قلعه و آن را استوار کردن، مکانی را استوار ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رصین
تصویر رصین
ویژگی سخن محکم و استوار
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
استوار کردن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (قطر المحیط) (اقرب الموارد). استوار گردانیدن. (ناظم الاطباء). مستحکم کردن. (فرهنگ نظام) ، در حصن کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نهفته گردانیدن شوهر، زن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گرداگرد شهر را برآوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). باره برآوردن گرد شهر. (آنندراج) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). باره ساختن برای شهر. (فرهنگ نظام) ، نجابت اسب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ)
نام محلی در 549500 گزی بوشهر، میان چارک و بندر لنگه
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ)
تأنیث حصین. استوار. محکم. (غیاث). درع حصینه، زرهی محکم و استوار
لغت نامه دهخدا
(حُ صَ)
ابوالعباس. او را عبدالله وزیرمتوکل بزمان خلافت متوکل به کاتبی منتصر تعیین کرد وسپس وی با عبدالله در امر کشتن متوکل و برداشتن منتصربخلافت همدست شد. رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 138 شود
لغت نامه دهخدا
(حُ صَ)
نسبت به حصین. و علی بن محمد حصینی بدین نسبت معروف است. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حصان
تصویر حصان
زن پارسا و پاکدامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصین
تصویر خصین
تبرک تبر کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصون
تصویر حصون
قلعه ها، دژها مرد پرهیزگار مرد پرهیزگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصید
تصویر حصید
محصول، کشت و دروده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصیر
تصویر حصیر
بوریا، فرشی که از نی یا برگ درخت خرما بافته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصیص
تصویر حصیص
شمار، عدد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصیف
تصویر حصیف
مرد خردمند و نیکو رای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنین
تصویر حنین
ناله و زاری، بانگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزین
تصویر حزین
اندوهگین، غمناک، افسرده، مهموم، مغموم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقین
تصویر حقین
بازداشته، محبوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسین
تصویر حسین
صاحب جمال و نیکو، خوب (نام امام سوم شیعیان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحصین
تصویر تحصین
استوار کردن، مستحکم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بردبار، ارجمند، استوار، کوشا، دردناک محکم پابرجا استوار، جزیل استوار مقابل رکیک کلام رصین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصینه
تصویر حصینه
استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحصین
تصویر تحصین
((تَ))
استوار کردن، محکم گردانیدن، گرداگرد شهر یا قلعه را حصار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حصیر
تصویر حصیر
بوریا
فرهنگ واژه فارسی سره