- حصین
- محکم، استوار
معنی حصین - جستجوی لغت در جدول جو
- حصین ((حَ))
- استوار، محکم
- حصین
- استوار، محکم، مرصوص، بادوام، مدغم، متأکّد، مستحکم، ستوار، درواخ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
استوار
استوار کردن، مستحکم کردن
دیوار برآوردن گرداگرد شهر یا قلعه و آن را استوار کردن، مکانی را استوار ساختن
بوریا
بردبار، ارجمند، استوار، کوشا، دردناک محکم پابرجا استوار، جزیل استوار مقابل رکیک کلام رصین
اندوهگین، غمناک، افسرده، مهموم، مغموم
صاحب جمال و نیکو، خوب (نام امام سوم شیعیان)
بازداشته، محبوس
زن پارسا و پاکدامن
ناله و زاری، بانگ کردن
مرد خردمند و نیکو رای
شمار، عدد
بوریا، فرشی که از نی یا برگ درخت خرما بافته باشند
محصول، کشت و دروده
قلعه ها، دژها مرد پرهیزگار مرد پرهیزگار
تبرک تبر کوچک
ویژگی سخن محکم و استوار
ویژگی اسب نجیب و قوی، اسب نر
غمگین، اندوهگین، اندوهناک، غمناک
آنچه از مزرعه درو کرده باشند، درو شده
ویژگی زن پارسا و پاک دامن، ویژگی زن شوهردار
حصن ها، قلعه ها، دژها، پناهگاه ها، جمع واژۀ حصن
فرشی که از نی یا برگ درخت خرما بافته شده است، بوریا
بانگ کردن از شادی یا غم، مهر و شفقت و اشتیاق، ناله، زاری