جدول جو
جدول جو

معنی حصیدات - جستجوی لغت در جدول جو

حصیدات
(حُ صَ)
نام موضعی است در شعر عدی بن الرفاع. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آسیدات
تصویر آسیدات
(پسرانه)
آسیداد، نام یکی از بزرگان هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حصیات
تصویر حصیات
حصیٰ ها، سنگ ریزه ها، جمع واژۀ حصیٰ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عایدات
تصویر عایدات
جمع واژۀ عایده، حاصل، سود، درآمد، ویژگی آنچه بازمی گردد، بازگردنده
فرهنگ فارسی عمید
(حُ دَ)
موضعی است در خیشوم حزن الخصا. (مراصدالاطلاع). و در معجم البلدان چ مصر حدیقا آمده است
لغت نامه دهخدا
(حَ)
حکیمات عرب چهار تن باشند: صخره بنت لقمان الحکیم. هند بنت حسن، که صاحب تاج العروس گوید: صواب بنت الخس بضم الخاء است. جمعه بنت حابس. خصیله بنت عامر بن ظرب. (تاج العروس) (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حُ مَ)
رنگ پوست قرمز. (اقرب الموارد). حمره. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ)
پیی است در جای زانوبند شتر که از بستن زانو آن پی خشک شود و حیوان حرداء گردد یعنی پی زانو خشک شده
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ)
ریگی است به بلاد ابی بکر بن کلاب. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان بالا بخش طالقان شهرستان تهران، واقع در نه هزارگزی خاور شهرک و سه هزارگزی راه مالروی عمومی بالا، ناحیه ای است واقع در کوهستان سردسیر، دارای 197 تن سکنه میباشد، از رود خانه کربود و کوئین و چشمه سار مشروب میشود، محصولاتش غلات، اسپرس، سیب زمینی، لوبیا، میوه جات مختلفه و گردو، اهالی به کشاورزی گذران میکنند، عده ای برای تأمین معاش به تهران، مازندران و گیلان میروند و عده ای کارمند ادارات هستند، از صنایع دستی آنان کرباس و گلیم بافی است، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(حُصَ)
محلی در بصره. منسوب به حصین بن ابی الحر العنبری. (معجم البلدان ج 2) (فی خطط البصره ص 200)
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ خوا/ خا رَ / رِ)
کج گردن شدن. (ناظم الاطباء). و رجوع به اصییداد شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حظیره. رجوع به حظیره شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تحصیل. اکتسابات و محصولات. (ناظم الاطباء) ، در تداول امروز، درسهایی که در مدارس خوانندو بیشتر در مورد مدارس عالی گفته میشود: تحصیلاتش رادر دانشکدۀ... پایان داده است. تحصیلاتم تمام شد
لغت نامه دهخدا
(صَ)
دهی از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز 65هزارگزی خاوری اهواز. 5هزارگزی راه رامهرمزبه اهواز. دشت، گرمسیر، سکنه 75 تن. آب آن از چاه. محصول غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری، راه در تابستان اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(زُ بَ)
نام شعبه ای است از زبید. این شعبه ملحق اند به ’بعیر’ از قبیلۀ ’اسلم’ که یکی از قبائل ’صائح’ از شمر بنی طی میباشد. (از معجم قبائل العرب از کتاب عشائر العراق ص 208)
لغت نامه دهخدا
(زُ بَ)
از قبائل شمال فلسطین. (از معجم قبائل العرب تألیف عمر رضا کحاله)
بطنی از حباب است از قبیلۀ ’مغره’ که ملحق به ’عبده’اند از قبیلۀ ’شمر’ از بنی قحطان. (از معجم قبائل العرب از عشائر العراق ص 288)
شعبه ای از دلابحۀ صلته را گویند که از قبیلۀ ’شمر’ طوقه میباشند. (از معجم قبائل العرب از عشائر العراق تألیف عزاوی ص 237)
فرقه ای است ساکن در حماه سوریه. (از معجم قبائل العرب از عشائر الشام ج 2 ص 155)
عشیره ای است ساکن در ناحیۀ غور از منطقۀ عجلون. گویند این عشیره نخست از قریۀ حلبون نزدیک جنین فلسطین بیرون شدند و پاره ای از آنان به فلسطین فرودآمدند. (از معجم قبائل العرب از تاریخ شرقی الاردن و قبائلها تألیف بیک ص 312)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حکیمه
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قصیره. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قصیره شود
لغت نامه دهخدا
(بُ عَ)
جمع واژۀ بعید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حدیده. (منتهی الارب). رجوع به حدیده شود
لغت نامه دهخدا
(حَ صَ)
جمع واژۀ حصاه
لغت نامه دهخدا
جمع نشیده، سرود ها ترانه ها جمع نشیده: و بحر هزج را از بهر آن هزج نام کردند که اغلب نشیدات و اغانی عرب برین بحرست
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مقیده، نیوندکان بندیدگان جمع مقیده (مقید) : بسته ها، در قید و بند ها، سازهایی که انگشتان دست چپ برای ایجاد اصوات مختلف بروی سیمهای آن گذارده شود مقابل مطلقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عایدات
تصویر عایدات
جمع عائده، درآمد ها جمع عایده در آمدها مداخل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقیدات
تصویر تقیدات
جمع تقید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصعیدات
تصویر تصعیدات
جمع تصعید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحمیدات
تصویر تحمیدات
جمع تحمید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحصینات
تصویر تحصینات
جمع تحصین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحدیدات
تصویر تحدیدات
جمع تحدید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصیات
تصویر حصیات
جمع حصاه سنگریزه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مایدات
تصویر مایدات
((یِ))
جمع مائده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحصیلات
تصویر تحصیلات
جمع تحصیل، آن چه در یک موسسه آموزشی تحصیل شده است، آموزش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عایدات
تصویر عایدات
جمع عایده، درآمدها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحصیلات
تصویر تحصیلات
آموزش
فرهنگ واژه فارسی سره