جدول جو
جدول جو

معنی حصرادار - جستجوی لغت در جدول جو

حصرادار
(حَ)
نام شهری است در مرز جنوبی فلسطین که بمغرب قادش واقع بود. (سفر اعداد 34:4، صحیفۀ یوشع 15:3). و فعلاً آنرا القدیره گویند و در میانۀ کنعان و دشت واقع میباشد. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرادار
تصویر سرادار
نگهبان سرا، دربان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رادار
تصویر رادار
دستگاهی که با استفاده از امواج تشعشعی محل، ارتفاع و فاصلۀ جسمی را در زمین یا آسمان تعیین می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارادار
تصویر دارادار
شان و شوکت، کروفر، جنگ وهیاهو
فرهنگ فارسی عمید
کلمه مرکب از حروف اول کلمات انگلیسی: رادیو دتکشن اند رنجینگ (بمعنی تجسس کردن و میزان کردن با رادیو)، پس کلمه رادار اسمی است مرکب از حروف آغاز سه کلمه فوق و از این نوع است کلمه ’لوران’، یعنی دریانوردی دور، و ’شوران’ یعنی دریانوردی نزدیک، و آن دستگاهی است که بکمک امواج تشعشعی وضع و فاصله اشیاء را معین میکند، برای فهم مختصات رادار باید مختصات امواج تشعشعی را شناخت، تشعشع یکی از راههای انتقال حرارت از جایی بجای دیگر است، همچنانکه هر رنگ از امواج نوری که طول معین دارد بدست می آید، میدانیم امواج رادیویی و تلویزیون بی کمک سیم در فضا پخش میشود، پس اصولا رادار دستگاهی است که بوسیلۀ آن مسافت، ارتفاع و جهت هدف (طیارات در فضا و کشتی ها در دریا و غیره) را بدون آنکه در منطقۀ دید باشند تعیین مینماید،
اصول آن از نظر تئوری: اغلب در نقاط کوهستانی بخصوص مشاهده شده که اصوات منعکس میشوند، و مجدداً بگوش میرسند، یعنی طنین ایجاد میکنند، این عمل عبارت از آن است که صوت در هوا ارتعاشی تولید میکند که این ارتعاشات با سرعتی بطرف حاجبی که در اطراف قرار دارد روانه میشوند و پس از برخورد با حاجب منعکس میشود صوت اولیه را مجدداً بگوش میرسانند، بدیهی است صوت اخیر بمراتب ضعیف تر از صوت اول است، اگر فرض کنیم شخصی در نقطه ای قرار دارد که در اطراف آن چندین حاجب مساعد طنین بفواصل محتلف قرار دارد هرگاه شخص محکم دست بزند صدای دست زدن طنین های مختلف تولید مینماید که نامرتب، گوش میرسند بطوری که نمیشود تشخیص داد از چه حاجبی چه طنینی بگوش رسیده است ولی اگر شخص بعوض دست زدن ممتد یک دست بزند بفواصل معینی طنین های مختلف بگوش میرسد، بطوریکه اگر فرض کنیم در هر ده ثانیه مثلاً صوت دو کیلومتر راه می پیماید میتوانیم درست بفهمیم طنین هاهر یک از کدام حاجب تولید شده و اگر حاجب یکی باشد میتوانیم فاصله حاجب را تا شخص معین کنیم، پس آنچه لازم است در مرحلۀ اول آن است که به اندازۀ کافی پس از یک دست زدن وقت داشته باشیم تا طنین را بشنویم سپس دست دوم را بزنیم و در مرحله دوم آنکه دست زدن به اندازه کافی محکم باشد که طنین بطور واضح بگوش برسد و اگر احیاناً اصوات مختلف ضعیف دیگری در آن نواحی وجود داشته باشند با طنین صوت اصلی محو شده و تغییر شکلی بصوت ندهد، برای آنکه همین استفاده را بتوانیم از امواج هرتزی بکنیم اول شرطش آنست که این امواج پس از برخورد با موانع منعکس شوند، و خوشبختانه این خاصیت در آنها هست از نظر مقایسه نقطۀ مقابل دست زدن درباره صوت ایجاد قطعات مجزای موج است که به فرانسه آن را پولس و به فارسی ضربان میگویند، بطور کلی دستگاههای رادار دستگاه فرستندۀ ضربانهای قوی و کوتاه میباشند و اما قوی یعنی بقدرت چندین صد کیلو وات و کوتاه یعنی بمدت یک چند ملیونیم ثانیه، طول موجی که در ابتدا مورد استعمال دستگاههای رادار بود عبارت از 10 تا 13 متر بود، و مدت آن بین 10 و 15 میکروسکند که یک میکروسکند عبارت از یک ملیونیم ثانیه میباشد11000000 و در هر ثانیه 25 تپش (ضربه) فرستاده میشد ومدت هر ضربان ده میکروسکند یا ده ملیونیم ثانیه بود، نیرویی که برای ارسال این ضربان مصرف میشد در اوایل 200 کیلووات بود و در اواخر به 800 کیلو وات رسید چون یک ثانیه عبارت از یک ملیونیم میکروسکند است پس در هر100000025 = 40000 میکروسکند یک ضربان فرستاده میشد و چون مدت هر ضربان 10 میکروسکند است پس در تمام این مدت دستگاه فقط 10 میکروسکند کار میکند و مابقی مدت آزاد است و ساکت، پس از بحث فوق، رادار را این گونه تعریف می کنیم: رادار عبارت از آلتی است که بوسیله آن میتوان موقعیت شی ٔ را در فضا بوسیله امواج رادیو (الکترو مغناطیسی) معین نمود بدون اینکه از خود شی ٔ استمدادی شده باشد و نیز میدانیم پیدا کردن موقعیت شی ٔ بسته بدانستن جهت، ارتفاع و مساحت آن است، رجوع به اسرار موج رادار نوشتۀ مهندس منوچهر دولتشاهی ص 20، 22 شود، و در کتاب علم و زندگی راجع به رادار چنین آمده:
رادار بکمک امواج تشعشعی وضع و فاصله اشیاء را معین میکند، رادار مانند انعکاس صوت است با این تفاوت که بجای امواج صوتی امواج تشعشعی بکار میبردو بجای اینکه امواج منعکس بگوش انسان برسند بر روی صفحه ای دیده میشوند، وقتیکه ناخدای کشتی یا خلبان هواپیمایی بخواهد موقع و محل چیزی را با رادار مشخص کند امواج کوتاه تشعشعی بشکل ضربات نبض، یعنی بطور مقطع بخارج می فرستد، وقتیکه این امواج بچیزی برخورد میکند منعکس میشوند و بمحل صدور یعنی کشتی یا هواپیما بازمیگردند و در آنجا بوسیلۀ یک گیرندۀ رادیو گرفته میشوند و پرده ای را که مانند لولۀ تلویزیون از رنگی که خاصیت فلورسانی دارد پوشیده است روشن می کنند به این ترتیب هیکل آن چیز بر روی پرده دیده میشود،
لوران و شوران: لوران و شوران در حقیقت موارد خاص استعمال اصول رادار بشمار میروند وقتیکه همه اسبابهای دیگر کشتی یا هواپیمایی از کار بازمانند مثلاً وقتی ستارگانی که برای رهبری کشتی لازم هستند دیده نشوند وضع کشتی یا هواپیما را میتوان بوسیلۀ لوران در دریا یا هوا مشخص کرد، در استفاده از لوران رانندۀ هواپیما یا کشتی علائم رادیوئی را از دو دستگاه فرستنده که جایشان بر روی زمین مشخص است دریافت میکند، چون فواصل این دستگاهها از کشتی یا هواپیما متفاوت است در مدت زمانی که رادیو آن علامت ایستگاهها را ثبت میکند اختلافی است، ناخدا یا خلبان با استفاده از این اختلاف زمان، موقعیت کشتی و هواپیمای خود را با کمال دقت معین میکند، شوران را بوسیلۀ هواپیماها و کشتی ها برای تعیین بسیار دقیق موقعیت نقاط نزدیک بکار میبرند، در ایستگاه فرستندۀ رادیو ارتباط رادیویی مداوم با کشتی ها یا هواپیما برقرار میکند، ضربات نبض رادیوئی بوسیلۀ یک رشته دستگاههای گیرنده که در هواپیما است گرفته میشود، با چنین دستگاهی میتوان کشتی را در هوای مه آلود به بندرگاه رهبری کرد یا هواپیما را در هوای نامساعد برای نشستن در فرودگاه هدایت نمود، رادار و لوران و شوران موجب شده اند که کشتی و هواپیما دارای تأمین بیشتری شوند و زیادتر مورد اعتماد قرار گیرند، (ازکتاب علم و زندگی ترجمه احمد بیرشک، دکتر بهزاد، رضا قلی زاده، نوروزیان رهنما ص 572)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
مصروع. صرع زده:
گوئی خم صرعدار شد چرخ
کان زرد کف از دهان برانداخت.
خاقانی.
فلک چو عود صلیبش بر اختران بندد
که صرعدار بود اختران بوقت زوال.
خاقانی.
خور در تب و صرعدار یابم
مه در دق و ناتوان ببینم.
خاقانی.
خم صرعدار آشفته سر، کف بر لب آورده زبر
و آن خیک مستسقی نگر، در سینه صفرا داشته.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(حُرْ رُدْ دا)
میانۀ خانه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
دار و گیر، دیر پاییدن، ثبات داشتن و مدارا کردن و بسیار ماندن، (برهان) :
روز دارادار و بردابرد میدان نبرد
هر غلام شه، بمردی همنبرد زال باد،
سوزنی،
رجوع به داردار شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
در زبان کنونی ’سرای دار’ (از: سرای + دار (دارنده)) به خادم منازل بزرگ و مؤسسات اطلاق میشود. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). کسی را گویند که خدمت دارالشفا کند و به احوال بیماران بپردازد. (برهان). خدمتکار بیمارستان. (ناظم الاطباء). اسباب دارالشفا:
از آن دیوانۀ ناکرده زنجیر
سراداران بسی خوردند تشویر.
حکیم نزاری.
، در این زمان شخصی را میگویند که خدمت کاروانسرا میکند. (برهان). خدمتکار کاروانسرا. (ناظم الاطباء). خادم مهمانخانه: و مرسومات حراس و وظایف سقا و سرقفلی سرادار. (ترجمه محاسن اصفهان ص 56)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ / رِ)
باصدا. باآواز. باصوت. رجوع به صدا شود
لغت نامه دهخدا
(حِ)
دهی است از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند. واقع در 50هزارگزی جنوب خوسف سر راه مالرو عمومی علی آباد. ناحیه ای است واقع در دامنه. معتدل. دارای 45 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، بنشن، پنبه، لبنیات. اهالی به کشاورزی و مالداری گذران میکنند. راه مالرو است و در تابستان میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دستگاهی است که به کمک امواج تشعشعی وضع و فاصله اشیا را معین میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرادار
تصویر سرادار
خدمتکار بیمارستان، خادم منازل و موسسات، سرایدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرعدار
تصویر صرعدار
نیدلانی: دیو زده صرع زده مصروع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیادار
تصویر حیادار
شرمگین باحیا. شرمگین
فرهنگ لغت هوشیار
دشتبان زراعتی که قسمتی از زمین واقع در صحرا را زراعت کند (خراسان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارادار
تصویر دارادار
ثبات و پایداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصه دار
تصویر حصه دار
بهرمند، هنباز شریک سهیم
فرهنگ لغت هوشیار
سیستمی که در آن از باریکه های امواج الکترومغناطیسی با بسامدهای رادیویی بازتابیده از سطح اشیا برای آشکارسازی آن ها استفاده شود (واژه فرهنگستان)، مجازاً به معنی جاسوس، خبرچین
فرهنگ فارسی معین
صفت سهیم، شریک، سهم دار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باصدا، مصوت، واکه
متضاد: بی صدا، مصمت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دژبان، دژنشین، قلعه بان، قلعه دار، کوتوال، محصور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چشم انتظار
فرهنگ گویش مازندرانی