گرد آوردن مایه (شتر ماده) شیر خود رادر پستان، گرد آمدن شیر در پستان، گرد آمدن مردم. (تاج المصادر بیهقی). گرد آمدن مردمان. (محمود بن عمر ربنجنی) ، بسیار شدن خرمابن. (تاج المصادر بیهقی) (مهذب الاسماء) ، ضعیف شدن باد. (تاج المصادر بیهقی)
گرد آوردن مایه (شتر ماده) شیر خود رادر پستان، گرد آمدن شیر در پستان، گرد آمدن مردم. (تاج المصادر بیهقی). گرد آمدن مردمان. (محمود بن عمر ربنجنی) ، بسیار شدن خرمابن. (تاج المصادر بیهقی) (مهذب الاسماء) ، ضعیف شدن باد. (تاج المصادر بیهقی)
حرا م زاده، ولدالزنا، برای مثال ایا بلایه اگر کار کرد پنهان بود / کنون توانی باری خشوک پنهان کرد (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۲)، در وجود ما هزاران گرگ و خوک / صالح و ناصالح و خوب و خشوک (مولوی - ۲۳۶۰)
حرا م زاده، ولدالزنا، برای مِثال ایا بلایه اگر کار کرد پنهان بود / کنون توانی باری خشوک پنهان کرد (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۲)، در وجود ما هزاران گرگ و خوک / صالح و ناصالح و خوب و خشوک (مولوی - ۲۳۶۰)
فربه شدن بعد لاغری: حشمت الدابه، فربه وکلان شکم گردید ستور به چرا در اول بهار. (از منتهی الارب) ، خوردن. چشیدن: ماحشم من طعامنا، یافتن: ماحشم الصید، نیافت شکاری را
فربه شدن بعد لاغری: حشمت الدابه، فربه وکلان شکم گردید ستور به چرا در اول بهار. (از منتهی الارب) ، خوردن. چشیدن: ماحشم من طعامنا، یافتن: ماحشم الصید، نیافت شکاری را
یوم حشاک، و یوم الثرثار. دو روز از ایام عرب است که به نام آن نهر خوانده شده و در آن وقعه یی در میان قیس و تغلب در عصر اسلام رخ داده است. (الامثال میدانی)
یوم حشاک، و یوم الثرثار. دو روز از ایام عرب است که به نام آن نهر خوانده شده و در آن وقعه یی در میان قیس و تغلب در عصر اسلام رخ داده است. (الامثال میدانی)
حرام زاده. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از شرفنامۀ منیری). لقیطه. (شرفنامۀ منیری). ولدالزنا. (یادداشت بخط مؤلف) : ایا بلایه اگر کار کرد پنهان بود کنون توانی باری خشوک پنهان کرد. منجیک. تا فراوان شود تجربت جان و تنم کاین خشوکان را جز شمس قمر نیست ابی. منوچهری. هر که بد اصل یا خشوک بود فتنه زاید چو با ملوک بود. لطیفی. گفتۀ من حلال زادۀ طبع نبوم مر خشوک را پازاج. سوزنی. ای نیم حلالزاده و نیم خشوک. سوزنی. ای همچو مهین مار بدآویز خشوک. سوزنی. گر فلک نقص علم زاد چه شد از بلایه چه زاد غیر خشوک. شمس فخری. در وجود ما هزاران گرگ و خوک صالح و ناصالح و خوب و خشوک. مولوی
حرام زاده. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از شرفنامۀ منیری). لقیطه. (شرفنامۀ منیری). ولدالزنا. (یادداشت بخط مؤلف) : ایا بلایه اگر کار کرد پنهان بود کنون توانی باری خشوک پنهان کرد. منجیک. تا فراوان شود تجربت جان و تنم کاین خشوکان را جز شمس قمر نیست ابی. منوچهری. هر که بد اصل یا خشوک بود فتنه زاید چو با ملوک بود. لطیفی. گفتۀ من حلال زادۀ طبع نبوم مر خشوک را پازاج. سوزنی. ای نیم حلالزاده و نیم خشوک. سوزنی. ای همچو مهین مار بدآویز خشوک. سوزنی. گر فلک نقص علم زاد چه شد از بلایه چه زاد غیر خشوک. شمس فخری. در وجود ما هزاران گرگ و خوک صالح و ناصالح و خوب و خشوک. مولوی
دهی است از بخش زابلی شهرستان سراوان واقع در سه هزارگزی جنوب زابلی کنار راه مالرو زابلی به ایران شهر. آب آن از قنات است و چون بر سر راه قرار دارد از مسافران نیزگذران می کنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش زابلی شهرستان سراوان واقع در سه هزارگزی جنوب زابلی کنار راه مالرو زابلی به ایران شهر. آب آن از قنات است و چون بر سر راه قرار دارد از مسافران نیزگذران می کنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
خاردار. (یادداشت مؤلف). خاردار و بسیارخار. یقال: نبات مشوک و شجره مشوکه و مکان مشوک، ای کثیرالشوک فیه السحاء و القتاد و الهراس. (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). مشوکه. (ناظم الاطباء). رجوع به مشوکه شود
خاردار. (یادداشت مؤلف). خاردار و بسیارخار. یقال: نبات مشوک و شجره مشوکه و مکان مشوک، ای کثیرالشوک فیه السحاء و القتاد و الهراس. (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). مشوکه. (ناظم الاطباء). رجوع به مشوکه شود
ده مرکز دهستان حشون بخش بافت شهرستان سیرجان. واقع در سی هزارگزی باختر بافت. سر راه فرعی سیرجان به بافت. ناحیه ای است واقع در جلگه سردسیر. دارای 281 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، میوه. اهالی به کشاورزی، مالداری گذران میکنند. راه فرعی است. ساکنین از طایفۀ افشار هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده مرکز دهستان حشون بخش بافت شهرستان سیرجان. واقع در سی هزارگزی باختر بافت. سر راه فرعی سیرجان به بافت. ناحیه ای است واقع در جلگه سردسیر. دارای 281 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، میوه. اهالی به کشاورزی، مالداری گذران میکنند. راه فرعی است. ساکنین از طایفۀ افشار هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
امعاء. آنچه در شکم است از آلات غذا. رودگانی. حشوۀ بطن، آلات شکم. (محمود بن عمر ربنجنی). روده ها. (منتهی الارب) ، یقال فلان من حشوه بنی فلان، ای من رذالهم. (مهذب الاسماء) ، مااکثر حشوه ارضه، ای حشوها و دغلها: او را به حشوۀ خاک تیره رسانند. (جهانگشای جوینی)
امعاء. آنچه در شکم است از آلات غذا. رودگانی. حشوۀ بطن، آلات شکم. (محمود بن عمر ربنجنی). روده ها. (منتهی الارب) ، یقال فلان من حشوه بنی فلان، ای من رذالهم. (مهذب الاسماء) ، مااکثر حشوه ارضه، ای حشوها و دغلها: او را به حشوۀ خاک تیره رسانند. (جهانگشای جوینی)
منسوب به حشو، بیهوده گوی. یاوه سرای، معائی، تشریح حشوی. آن قسمت از دانش تشریح که متعلق است به احشاء، حشوی یا منجم حشوی، منجمی که از تأثیر کواکب در زمین و در شقاوت و سعادت مردمان بحث کند. احکامی. منجم احکامی
منسوب به حشو، بیهوده گوی. یاوه سرای، معائی، تشریح حشوی. آن قسمت از دانش تشریح که متعلق است به احشاء، حشوی یا منجم حشوی، منجمی که از تأثیر کواکب در زمین و در شقاوت و سعادت مردمان بحث کند. احکامی. منجم احکامی