جدول جو
جدول جو

معنی حشه - جستجوی لغت در جدول جو

حشه(حُشْ شَ)
قبۀ کلان. ج، حشش
لغت نامه دهخدا
حشه(حَ شَ)
دهی است جزء دهستان رودبار بخش طرخوران شهرستان اراک. 24هزارگزی شمال باختری طرخوران. کوهستانی سردسیر. سکنۀ آن 341 تن شیعۀ ترک و فارسی زبانند. از قنات مشروب می گردد. محصولات آنجا غلات، بادام، گردو و بنشن است. شغل اهالی زراعت، گله داری، گلیم، جاجیم بافی. از نوبهار میتوان اتومبیل برد. بیمارستان ده تختخوابی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حره
تصویر حره
(دخترانه)
زن آزاده، لقب زنان اشرافی، خاتون، نام خواهر محمود غزنوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حوه
تصویر حوه
گندمگونی، رود کنار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصه
تصویر حصه
بهره، بخش، نصیب، سهم، حظ، قسمت، رصد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حظه
تصویر حظه
مرتبه، بهره رزق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنه
تصویر حنه
زن همسر مرد، بانگ شتر ناله شتر دلنازکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حله
تصویر حله
ضعف، شکستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکه
تصویر حکه
خارش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسه
تصویر حسه
حالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشن
تصویر حشن
بویناکی خیک، چرکینی شیر، بوی چربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشو
تصویر حشو
انباشتن، مملو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشوه
تصویر حشوه
امعا، روده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشی
تصویر حشی
اندرونه، گیاه خشک
فرهنگ لغت هوشیار
بر خوابه نهالین دوشک، بالشک بالش کوچکی که زنان بر سرین یا پستان نهند که بزرگ نماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقه
تصویر حقه
مذاهب حقه، ثابت، راست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفه
تصویر حفه
نوازش تمام، کرامت تمام، منوال، نورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمه
تصویر حمه
چشمه آبگرم مرگ، به گرمابه رفتن کبود، تپ، سختی زهر سم، نیش کژدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشد
تصویر حشد
جماعت، گروه فراهم آوردن، جمع کردن فراهم آوردن، جمع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشا
تصویر حشا
درون، اندرونه، ضربت بر شکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشر
تصویر حشر
برانگیختن، روز رستاخیز و قیامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشره
تصویر حشره
جنبنده، خزنده، رونده، گزنده، پرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تباه خشک، خرمای خشک، پستان خشک، یاوه خرمای بد خرمای بسیار پست، سخن نا سودمند گفتار بیهوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشل
تصویر حشل
فرومایه کردن، واگشادن، رذل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
صاحب حیای بسیار خدمتکاران، لشکر، خدمتکار، پس روان، ملتزمین رکاب خدمتکاران، لشکر، خدمتکار، پس روان، ملتزمین رکاب
فرهنگ لغت هوشیار
پیشیاران نوکران، پیروان شکوه بزرگی آروند افرند ارفد، شرم، خشم، کمرویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حره
تصویر حره
آزاده زن سنگستان. زن آزاد آزاد زن، جمع حرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبشه
تصویر حبشه
قومی از بنی حام، گروهی از سیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبه
تصویر حبه
دانه، یک تخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حده
تصویر حده
تکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجه
تصویر حجه
از پارسی ک هنجیدن هنهجش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جشه
تصویر جشه
پیمان روغن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشه
تصویر اشه
اشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیه
تصویر حیه
مار، افعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقه
تصویر حقه
نیرنگ، ترفند، فریب
فرهنگ واژه فارسی سره