کنگر فرنگی، گیاهی با بوتۀ کوتاه و برگ های سفید خاردار، ساقه و برگ های تلخ و گل ها و شکوفه های خوراکی که در تحریک اشتها و تصفیۀ خون و تقویت سلول های مغز و قلب و کاهش مقدار کلسترول و اوره مؤثر است، آرتیشو
کَنگَر فَرَنگی، گیاهی با بوتۀ کوتاه و برگ های سفید خاردار، ساقه و برگ های تلخ و گل ها و شکوفه های خوراکی که در تحریک اشتها و تصفیۀ خون و تقویت سلول های مغز و قلب و کاهش مقدار کلسترول و اوره مؤثر است، آرتیشُو
بالا بر آمده، کسی یا چیزی که بربلندی قرار دارد و یا از غیر خود بلندتر است کسی یا چیزی که از بلندی مسلط بر کس دیگر یا چیز دیگر باشد، دیده ور شونده ناظر خرج، ناظر عمل
بالا بر آمده، کسی یا چیزی که بربلندی قرار دارد و یا از غیر خود بلندتر است کسی یا چیزی که از بلندی مسلط بر کس دیگر یا چیز دیگر باشد، دیده ور شونده ناظر خرج، ناظر عمل
ملک اشرف سیف بن ملوخان. از پادشاهزادگان هند بود که هنگام حملۀ امیر تیمور اسیر لشکریان وی شد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 477 و فهرست تاریخ عصر حافظ شود نام یکی از سرهنگان ابومسلم بود که ابومسلم او را بکشت و زن وی خاوند دیهۀ نرشخ بود. نام او را شرف هم ضبط کرده اند. رجوع به تاریخ بخارای نرشخی ص 83 شود سیدحسن غزنوی. رجوع به حسن غزنوی و فهرست احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی و مقدمۀ دیوان او بقلم مدرس رضوی شود یکی از هشت تن رهبانان حبشه است که نزد حضرت رسول آمدند. (الاصابه ج 1 ص 50). و رجوع به ابرهه در همان جلد ص 13 شود
ملک اشرف سیف بن ملوخان. از پادشاهزادگان هند بود که هنگام حملۀ امیر تیمور اسیر لشکریان وی شد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 477 و فهرست تاریخ عصر حافظ شود نام یکی از سرهنگان ابومسلم بود که ابومسلم او را بکشت و زن وی خاوند دیهۀ نرشخ بود. نام او را شرف هم ضبط کرده اند. رجوع به تاریخ بخارای نرشخی ص 83 شود سیدحسن غزنوی. رجوع به حسن غزنوی و فهرست احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی و مقدمۀ دیوان او بقلم مدرس رضوی شود یکی از هشت تن رهبانان حبشه است که نزد حضرت رسول آمدند. (الاصابه ج 1 ص 50). و رجوع به ابرهه در همان جلد ص 13 شود
منسوب به حشر، یک تن از سپاه غیر منتظم: آن مردم حشری هزیمت کرد و لشکری چون هزیمت آنان بدید تیز براندن گرفت، تا زان حشریان اندر آن هزیمت سه هزار مرد کشته شد. (تاریخ سیستان) ، یک تن سخره. یکی به بیگار و شاکارگرفته شده: تا پنجاه هزار مرد حشری و بیست هزار مغول آنجا جمع گشت. (جهانگشای جوینی). و بفرمود تا از جانب جند نیز، توشی مردان حشری مدد فرستاد و بر راه بخارا روان شد. (جهانگشای جوینی) ، دشنامی مر زنان را در تداول عوام فارسی زبانان. زن تباه کار. زن در دست رس همه کس، مرد یا زن شهوت پرست. سخت مایل به عمل جنسی
منسوب به حشر، یک تن از سپاه غیر منتظم: آن مردم حشری هزیمت کرد و لشکری چون هزیمت آنان بدید تیز براندن گرفت، تا زان حشریان اندر آن هزیمت سه هزار مرد کشته شد. (تاریخ سیستان) ، یک تن سخره. یکی به بیگار و شاکارگرفته شده: تا پنجاه هزار مرد حشری و بیست هزار مغول آنجا جمع گشت. (جهانگشای جوینی). و بفرمود تا از جانب جند نیز، توشی مردان حشری مدد فرستاد و بر راه بخارا روان شد. (جهانگشای جوینی) ، دشنامی مر زنان را در تداول عوام فارسی زبانان. زن تباه کار. زن در دست رس همه کس، مرد یا زن شهوت پرست. سخت مایل به عمل جنسی
هر جنبندۀ خرد از پرنده و رونده و خزنده. جنبندۀ خرد. خرده جانور. جانور خزنده و گزنده یا جانور ریزۀ زمینی. (منتهی الارب). خستر. خرفسر. هامه. ج، حشر، حشرات، پوستی که ملاصق دانه بوده، تمام شکار یا بهرۀ نفیس آن یا آنقدر از شکاری که خورده شود، ریم مشک شیر
هر جنبندۀ خرد از پرنده و رونده و خزنده. جنبندۀ خرد. خرده جانور. جانور خزنده و گزنده یا جانور ریزۀ زمینی. (منتهی الارب). خستر. خرفسر. هامه. ج، حشر، حشرات، پوستی که ملاصق دانه بوده، تمام شکار یا بهرۀ نفیس آن یا آنقدر از شکاری که خورده شود، ریم مشک شیر
چاه در میان سنگ ریزه ها که به آب نزدیک باشد. (منتهی الارب). چاه خرد در میان سنگریزه. (مهذب الاسماء). ج، حشارج، کوزۀ بسیار باریک. تنک، که در آن آب سرد گردد. (منتهی الارب). ج، حشارج، مغاک در کوه که در آن آب صافی شود. حشرجه، یکی. ج، حشارج، نارگیل. نارجیل
چاه در میان سنگ ریزه ها که به آب نزدیک باشد. (منتهی الارب). چاه خرد در میان سنگریزه. (مهذب الاسماء). ج، حشارج، کوزۀ بسیار باریک. تنک، که در آن آب سرد گردد. (منتهی الارب). ج، حشارج، مغاک در کوه که در آن آب صافی شود. حشرجه، یکی. ج، حشارج، نارگیل. نارجیل