جدول جو
جدول جو

معنی حشاشات - جستجوی لغت در جدول جو

حشاشات
(حُ)
جمع واژۀ حشاشه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حشاشین
تصویر حشاشین
صبّاحیّه، فرقه ای از اسماعیلیه که از حسن صباح پیروی کرده و گفته میشود در موارد عملیات نظامی حشیش مصرف می کردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشارات
تصویر اشارات
اشاره، نشان دادن چیزی یا کسی با حرکت چشم یا انگشت، با تکان دادن چشم و ابرو یا دست مطلبی را به کسی فهماندن یا به کاری فرمان دادن، سخن مختصر و با ایجاز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مماشات
تصویر مماشات
با هم راه رفتن، مدارا کردن، با کسی همراهی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(حِ)
جانباه
لغت نامه دهخدا
(حُ)
قصاراک ! مبلغ جهدک. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جمع واژۀ حباشه
لغت نامه دهخدا
تصویری از مماشات
تصویر مماشات
با کسی رفتن و همراهی کردن، مدارا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاشات
تصویر محاشات
استثنا، اخراج، باک داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کناشات
تصویر کناشات
جمع کناشه، بنگرید به کناشه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قماش، پارچه ها مانه ها کالاها خنزر پنزرها جمع قماش کالا مال التجاره: در کاروان میان انبوهی فرود آی و قماشات جای انبوه بنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاهات
تصویر مشاهات
جمع مشاهره، مزدور گیری ها سر ماهی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خماشات
تصویر خماشات
کینه ها و دشمنی های دیرینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکاکات
تصویر حکاکات
خار خار، وسوسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکایات
تصویر حکایات
نقلها، روایتها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حشاش، سبزکیان جمع حشاش. در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزازات
تصویر حزازات
سوزشهای دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشارات
تصویر اشارات
جمع اشاره، علامتها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حیازت. گردآوردنها جمع آوریها، مراتع اختصاصی که در بعضی نواحی (مانند کرج و نهاوند) بچراندن گله های خلیفه اختصاص داشت، جمع حیازه، گرد آمده ها، به دست آمده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشارات
تصویر اشارات
((اِ))
جمع اشاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مماشات
تصویر مماشات
((مُ))
مدارا کردن با کسی، با هم راه رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشارات
تصویر اشارات
Allusions
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اشارات
تصویر اشارات
allusions
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اشارات
تصویر اشارات
alusiones
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اشارات
تصویر اشارات
sindiran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از اشارات
تصویر اشارات
การกล่าวถึงเป็นนัย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از اشارات
تصویر اشارات
toespelingen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اشارات
تصویر اشارات
Anspielungen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اشارات
تصویر اشارات
allusioni
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اشارات
تصویر اشارات
alusões
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اشارات
تصویر اشارات
暗示
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اشارات
تصویر اشارات
aluzje
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اشارات
تصویر اشارات
натяки
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اشارات
تصویر اشارات
намёки
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اشارات
تصویر اشارات
संकेत
دیکشنری فارسی به هندی