جدول جو
جدول جو

معنی حسنیون - جستجوی لغت در جدول جو

حسنیون
(حَ سَ نی یو)
جمع واژۀ حسنی. منسوبان به حسن. حسنیان. حسنیه
لغت نامه دهخدا
حسنیون
(حَ سَ نی یو)
بطنی از بنی عبید. و بنوالحسن بن ابی بکر بن موهوب بن عبید. (صبح الاعشی ج 1 ص 332). و رجوع به حسنیان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کسایون
تصویر کسایون
(دخترانه)
کتایون، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سه دختر قیصر روم و همسر گشتاسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حسن ظن
تصویر حسن ظن
ظن نیکو، گمان نیک، خوش گمانی
فرهنگ فارسی عمید
(حُ نِظَ)
حسن نیت. نیک اندیشی. مقابل سوء نیت، خوش گمانی. نیکوگمانی. و آن حالتی است که آدمی با آن مطمئن باشد و متوقع خیر باشد: حسن ظن بزرگان بیش از فضیلت بنده است. (گلستان). حسن ظن بزرگان در خصم بر کمال است. (گلستان). یکی از بزرگان در حق این طایفه حسن ظنی بلیغ داشت. (گلستان) ، خوش باوری. ساده لوحی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ اسیان
لغت نامه دهخدا
(حَ)
قسمی از بسویعنی نوعی از غورۀ خرما. (از یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(حُسِ نی یا)
دهی است از دهستان ترود بخش مرکزی شهرستان شاهرود. 156هزارگزی جنوب باختری شاهرود. 54هزارگزی ترود. دشت کویر، معتدل. خشک تابستان گرم. سکنه 25 تن. زبان فارسی. آب آنجا از قنات. محصولات آنجاجو، ارزن، ذرت، شلغم، خربزه، هندوانه، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو. مزرعۀ سوسن وار جزء این آبادی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نی یا)
جمع واژۀ حسینی. سادات حسینی
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ)
شهری است از هندوستان، گرمسیر بر صحرا نهاده. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ وَ)
یکی از دهستانهای بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد. این دهستان در مرکز بخش واقع و محدود است از شمال به کوه گرون، و از جنوب به دهستان ریمله و قسمتی از دهستان هنام بسطام، و از باختر به دهستان یوسفوند. موقعیت طبیعی آنجا جلگه. هوای آنجا معتدل مالاریائی. آب آن از رود سرآب ززامیری و میان ولان و چشمه. مرتفعترین قله های کوه در این دهستان قله خرگوش لاب گرون است. این دهستان از 49 آبادی تشکیل گردیده، جمعیت آن در پیرامن نه هزار تن، وقرای مهم آن عبارتند از: الشتر چقالکان هندی، رضاآباد، سالیانه. ساکنین این دهستان از طوایف حسنوند و یوسفوند و ابری هستند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
ارقطیون، (ابن البیطار)، به یونانی نباتی است ساقش بقدر انگشت و برگش شبیه به برگ کرفس و لطیف تر از آن و گلش شبیه به گل شبت و تخمش ریزه و خوشبو، (از تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ وَ)
اسم یکی از طوایف چهارگانه پیش کوه ایلات کرد ایران که تقریباً 5000 خانوار میباشند و از پنج طایفه ترکیب یافته اند: بسطام، کاکل وند، ساکی و دولتشاه، و محل سکونت آنها در الیشتر (کنار رود خانه کاکارضا، تنگ رباط جلگه و معدن رباط - تنگ حسن) است و شغل اهالی آنان گله داری میباشد. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 63 شود
لغت نامه دهخدا
(حُ نَ)
جمع واژۀ حسنی ̍
لغت نامه دهخدا
(حَ یَ)
ابن حسین برزکانی از رؤسای یکی از قبایل کرد است که مثل بنی مروان در قرن چهارم هجری قدرتی بهم رسانده بودند وحسنویه در نیمۀ اول این قرن قسمت عمده کردستان رابا بلاد دینور و همدان و نهاوند و قلعۀ سرماج بتصرف خود آورد و اقتدار او تا آنجا رسید که آل بویه نیز به شأن ایشان اعتنا کردند و عضدالدوله پس از فوت حسنویه اگرچه متصرفات او را تحت امر خود گرفت ولی پسر حسنویه یعنی بدر را در حکومت ممالک پدری باقی گذارد. بدر بزودی بر اعتبار و اقتدار خانوادگی خود افزود و خلیفه او را ناصرالدوله لقب داد. نواده اش ’ظاهر’ در سال 405 هجری قمری / 1014 میلادی جای او را گرفت ولی یک سال بیشتر در این مقام نماند و شمس الدوله دیلمی او را از ملک خود بیرون راند و ظاهر بزودی کشته شد. این سلسله را آل بویه منقرض کردند. (طبقات سلاطین اسلام لین پول صص 124-125) (حبیب السیر) (مجمل التواریخ ص 394)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
یکی از شاگردان کندی فیلسوف عرب بوده است. (ابن الندیم). و رجوع به عیون الانباء جزء1 ص 208 و تاریخ الحکماء قفطی چ لیپسک ص 376 شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
دهی از دهستان ملایعقوب بخش مرکزی شهرستان سراب در 12هزارگزی جنوب خاوری سراب و هشت هزارگزی راه سراب - اردبیل. جلگه و معتدل است. 426 تن سکنۀ شیعۀ ترک زبان دارد. آب آن از نهر و چاه و محصول آن غلات، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
آل حسنجان، صاحب کشف الظنون در ذیل قصیدۀ بردۀ بوصیری گوید: یکی از شارحین آن اسعد بن سعدالدین مفتی از آل حسنجان مشهور است
لغت نامه دهخدا
(اِ سِ)
نام فرقه ای یهود در عصر مکابیان. آنان روزگار به زهد میگذاشتند و دور از شهرها میزیستند و از ازدواج خودداری میکردند
لغت نامه دهخدا
(حَسْ سا)
طائفه ای حسانی
لغت نامه دهخدا
(حَ / حُ)
المقری البناء التمار. محدث است. علم حدیث یکی از مهم ترین شاخه های علوم اسلامی است که بدون تلاش محدثان، دوام نمی آورد. آنان با گردآوری احادیث، تطبیق نسخه ها و بررسی روایت ها، چراغ راهی برای مسلمانان شدند. محدث نه تنها حافظ حدیث، بلکه تفسیرگر و نقاد آن بود و می دانست کدام روایت قابل اعتماد است و کدام باید کنار گذاشته شود. همین دقت علمی، حدیث را به منبعی محکم در دین تبدیل کرد.
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
جمع واژۀ حسنی. منسوبان به حسن
لغت نامه دهخدا
(حُ نَ)
بصورت تثنیه حسنی ̍ نام موضعی است در شعر. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حُ نَ)
حسنیین. تثنیۀ حسنی ̍. ظفر و شهادت: قل هل تربصون بنا الا احدی الحسنیین. (قرآن 52/9). گفته اند مراد دو فرجام نیکو است که عبارت از نصرت و شهادت باشد. و برای تأویل نصرت و شهادت به خصلتین صفت مؤنث آمده است
لغت نامه دهخدا
(حُ نَ یَ یْ)
تثنیۀ حسنی ̍: هل تربصون بنا الاّ احدی الحسنیین. (قرآن 52/9) : سر مار بدست دشمن بکوب که از احدی الحسنیین خالی نباشد. اگر این غالب آمد مارکشتی و اگر آن غالب آمد از دشمن برستی. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
بنگرید به مینیون اکسید ملحی سرب را گویند وبصورت گردی (پودری) سرخ رنگ و درآب غیرمحلول است. در برابر حرارت به اکسید قلیایی سرب میباشد وبنام ماسیکومشهوراست تبدیل میشود. ماده اخیربصورت بلورهای قرمزونارنجی متبلور میگردد و آنرا لیتارژ نامند چون رنگ ظاهری آن شبیه شنگرف است (شنگرف سولفور دوظرفیتی جیوه است) و همان مورد استعمال را درنقاشی دارد. دراغلب ماخذ قدیم آنرا باشنگرف اشتباه کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
اکسید ملحی سرب را گویند وبصورت گردی (پودری) سرخ رنگ و درآب غیرمحلول است. در برابر حرارت به اکسید قلیایی سرب میباشد وبنام ماسیکومشهوراست تبدیل میشود. ماده اخیربصورت بلورهای قرمزونارنجی متبلور میگردد و آنرا لیتارژ نامند چون رنگ ظاهری آن شبیه شنگرف است (شنگرف سولفور دوظرفیتی جیوه است) و همان مورد استعمال را درنقاشی دارد. دراغلب ماخذ قدیم آنرا باشنگرف اشتباه کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محسن، دهشمندان جمع محسن در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)، جمع محسن در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قونیون
تصویر قونیون
یونانی تازی گشته شوکران از گیاهان شوکران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسلیون
تصویر فسلیون
یونانی تازی گشته اسفرزه از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنکیون
تصویر سنکیون
فرانسوی پذیرگی، کیفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسن ظن
تصویر حسن ظن
نیک اندیشی، مقابل سوءنیت، خوش گمانی، حسن نیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسنیان
تصویر حسنیان
پیروزی، شهادت، ظفر
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته سربار اکسید ملحی سرب را گویند وبصورت گردی (پودری) سرخ رنگ و درآب غیرمحلول است. در برابر حرارت به اکسید قلیایی سرب میباشد وبنام ماسیکومشهوراست تبدیل میشود. ماده اخیربصورت بلورهای قرمزونارنجی متبلور میگردد و آنرا لیتارژ نامند چون رنگ ظاهری آن شبیه شنگرف است (شنگرف سولفور دوظرفیتی جیوه است) و همان مورد استعمال را درنقاشی دارد. دراغلب ماخذ قدیم آنرا باشنگرف اشتباه کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
مهرورز، دلسوز
دیکشنری عربی به فارسی