دهی است از دهستان کاریزنو بالاجام بخش تربت جام شهرستان مشهد. 47هزارگزی شمال باختری جام، یک هزارگزی خاور مالرو عمومی تربت جام به فریمان. کوهستانی، معتدل. سکنۀ آن 329 تن، شیعۀ فارسی زبان. آب آن از قنات. محصول آن غلات، تریاک. شغل اهالی زراعت. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان کاریزنو بالاجام بخش تربت جام شهرستان مشهد. 47هزارگزی شمال باختری جام، یک هزارگزی خاور مالرو عمومی تربت جام به فریمان. کوهستانی، معتدل. سکنۀ آن 329 تن، شیعۀ فارسی زبان. آب آن از قنات. محصول آن غلات، تریاک. شغل اهالی زراعت. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
عابده ای بوده است معروف. و ازمحمد بن قدامه روایت است که: وی نعمت دنیا واگذاشت وروی به عبادت نهاد روزها روزه گرفتی و شبها را زنده داشتی و در خانه او چیزی نمیبود، هر گاه تشنه شدی بیرون رفتی و با دست خود از آب نهر نوشیدی. و چون زیبا بود زنی او را گفت شوهر کن ! گفت: مرد زاهدی را بیاور که مرا در کار دنیا به رنج نیندازد، و گمان ندارم بر اینکار توانا باشی، بخدا میل ندارم که پرستش دنیا کنم یا با مردان دنیا خوش باشم، اگر مردی را یافتی که بگرید و مرا بگریاند و روزه بگیرد و مرا به روزه فرمان دهد و تصدق کند و مرا بر آن وادارد، چه خوب وگرنه بر مردان درود باد. (از صفه الصفوه ج 4 ص 26)
عابده ای بوده است معروف. و ازمحمد بن قدامه روایت است که: وی نعمت دنیا واگذاشت وروی به عبادت نهاد روزها روزه گرفتی و شبها را زنده داشتی و در خانه او چیزی نمیبود، هر گاه تشنه شدی بیرون رفتی و با دست خود از آب نهر نوشیدی. و چون زیبا بود زنی او را گفت شوهر کن ! گفت: مرد زاهدی را بیاور که مرا در کار دنیا به رنج نیندازد، و گمان ندارم بر اینکار توانا باشی، بخدا میل ندارم که پرستش دنیا کنم یا با مردان دنیا خوش باشم، اگر مردی را یافتی که بگرید و مرا بگریاند و روزه بگیرد و مرا به روزه فرمان دهد و تصدق کند و مرا بر آن وادارد، چه خوب وگرنه بر مردان درود باد. (از صفه الصفوه ج 4 ص 26)
نیکی. نیکوئی. (ترجمان عادل). ثواب. مقابل گناه. کردار نیک. کار نیکو. کار نیک. مقابل سیئه. مزد. کار خیر. عمل خیر. نیکوکاری. بر. خوبی. ج، حسنات: بنگر بهوا بر به چکاوک که چه گوید خیر و حسنت بادا خیرات و حسان را. سنائی (دیوان ص 31). بخدائی که رقوم حسنات کرد توقیع به دیوان اسد. خاقانی. دیدم که سیآت جهانش نکرد صید زان رد نکردم این حسنات موفرش. خاقانی (دیوان ص 221). یک حسنه از محاسن ذات او آن است که در تواریخ انساب و احوال هم سابقه و مواقف مغازی ملوک عرب و عجم و شعب این علم خوضی تمام فرموده است. (ترجمه تاریخ یمینی خطی کتاب خانه دهخدا ص 12). این حسنه با سوابق ایادی و عواطف و سوالف عوائد و عوارف که در مدت عمر از ساحت جلال و سدت انعام و افضال او یافته ام مضاف کردم. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی کتاب خانه دهخدا ص 8). از عهدۀ یک عارفه از عوارف او تفصی نکرده و یک حسنه از حسنات او. (ترجمه تاریخ یمینی چ تهران ص 95). ج، حسنات، حسان، حسنانات
نیکی. نیکوئی. (ترجمان عادل). ثواب. مقابل گناه. کردار نیک. کار نیکو. کار نیک. مقابل سیئه. مزد. کار خیر. عمل خیر. نیکوکاری. بر. خوبی. ج، حسنات: بنگر بهوا بر به چکاوک که چه گوید خیر و حسنت بادا خیرات و حسان را. سنائی (دیوان ص 31). بخدائی که رقوم حسنات کرد توقیع به دیوان اسد. خاقانی. دیدم که سیآت جهانش نکرد صید زان رد نکردم این حسنات موفرش. خاقانی (دیوان ص 221). یک حسنه از محاسن ذات او آن است که در تواریخ انساب و احوال هم سابقه و مواقف مغازی ملوک عرب و عجم و شعب این علم خوضی تمام فرموده است. (ترجمه تاریخ یمینی خطی کتاب خانه دهخدا ص 12). این حسنه با سوابق ایادی و عواطف و سوالف عوائد و عوارف که در مدت عمر از ساحت جلال و سدت انعام و افضال او یافته ام مضاف کردم. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی کتاب خانه دهخدا ص 8). از عهدۀ یک عارفه از عوارف او تفصی نکرده و یک حسنه از حسنات او. (ترجمه تاریخ یمینی چ تهران ص 95). ج، حسنات، حسان، حسنانات
نام قریه ای است به اصطخر نزدیک بیضاء، کوهها میان صعده و عشر از ارض یمن، نام کرانۀ بزرگ از کوه اجاء. (معجم البلدان). یکی از ارکان اجا یکی از دو کوه. ج، حسن
نام قریه ای است به اصطخر نزدیک بیضاء، کوهها میان صعده و عشر از ارض یمن، نام کرانۀ بزرگ از کوه اجاء. (معجم البلدان). یکی از ارکان اجا یکی از دو کوه. ج، حِسَن
ده کوچکی است از دهستان سعیدآباد. بخش مرکزی شهرستان سیرجان شمال سعیدآباد سر راه سعیدآباد - زیدآباد. جلگه. سردسیر. سکنۀ آن 300 تن. زبان فارسی. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، میوه جات، پنبه. شغل اهالی زراعت. راه، شوسه. سرباز خانه سیرجان نزدیک این ده واقع است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) نام قصری و منسوب به حسن بن سهل وزیر مأمون است. (معجم البلدان)
ده کوچکی است از دهستان سعیدآباد. بخش مرکزی شهرستان سیرجان شمال سعیدآباد سر راه سعیدآباد - زیدآباد. جلگه. سردسیر. سکنۀ آن 300 تن. زبان فارسی. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، میوه جات، پنبه. شغل اهالی زراعت. راه، شوسه. سرباز خانه سیرجان نزدیک این ده واقع است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) نام قصری و منسوب به حسن بن سهل وزیر مأمون است. (معجم البلدان)
منسوب به حضرت ابومحمد امام حسن بن علی بن ابیطالب. سید حسنی مقابل سید حسینی. ج، سادات حسنی، منسوب به حسن بصری، منسوب به حسنه شرحبیل، منسوب به قریه ای از بیضای فارس. (سمعانی)
منسوب به حضرت ابومحمد امام حسن بن علی بن ابیطالب. سید حسنی مقابل سید حسینی. ج، سادات حسنی، منسوب به حسن بصری، منسوب به حسنه شرحبیل، منسوب به قریه ای از بیضای فارس. (سمعانی)
مؤنث حسن. نعت مؤنث از حسن. نیک. نیکو. خوب: امراءه حسنهالمرأی، زنی خوبروی. نکومنظر. رائقه. مقابل قبیحه. و مقابل سیئه. و مقابل رذیله: اخلاق حسنه، صفات پسندیده
مؤنث حسن. نعت مؤنث از حُسن. نیک. نیکو. خوب: امراءه حسنهالمرأی، زنی خوبروی. نکومنظر. رائقه. مقابل قبیحه. و مقابل سیئه. و مقابل رذیله: اخلاق حسنه، صفات پسندیده
دارویی است که آن را اکلیل الملک خوانند. (برهان). بمعنی بسک است. (جهانگیری) (از فرهنگ نظام) (از انجمن آرا) (آنندراج). اکلیل الملک. (ناظم الاطباء). اسپرک و رجوع به شعوری ج 1 ورق 175و 216 شود.
دارویی است که آن را اکلیل الملک خوانند. (برهان). بمعنی بسک است. (جهانگیری) (از فرهنگ نظام) (از انجمن آرا) (آنندراج). اکلیل الملک. (ناظم الاطباء). اسپرک و رجوع به شعوری ج 1 ورق 175و 216 شود.