نیکی. نیکوئی. (ترجمان عادل). ثواب. مقابل گناه. کردار نیک. کار نیکو. کار نیک. مقابل سیئه. مزد. کار خیر. عمل خیر. نیکوکاری. بر. خوبی. ج، حسنات: بنگر بهوا بر به چکاوک که چه گوید خیر و حسنت بادا خیرات و حسان را. سنائی (دیوان ص 31). بخدائی که رقوم حسنات کرد توقیع به دیوان اسد. خاقانی. دیدم که سیآت جهانش نکرد صید زان رد نکردم این حسنات موفرش. خاقانی (دیوان ص 221). یک حسنه از محاسن ذات او آن است که در تواریخ انساب و احوال هم سابقه و مواقف مغازی ملوک عرب و عجم و شعب این علم خوضی تمام فرموده است. (ترجمه تاریخ یمینی خطی کتاب خانه دهخدا ص 12). این حسنه با سوابق ایادی و عواطف و سوالف عوائد و عوارف که در مدت عمر از ساحت جلال و سدت انعام و افضال او یافته ام مضاف کردم. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی کتاب خانه دهخدا ص 8). از عهدۀ یک عارفه از عوارف او تفصی نکرده و یک حسنه از حسنات او. (ترجمه تاریخ یمینی چ تهران ص 95). ج، حسنات، حسان، حسنانات