- حسد
- رشک، رشک ورزی
معنی حسد - جستجوی لغت در جدول جو
- حسد
- بدخواهی، بد خواستن، غیرت، برخواستن برای کسی، حسادت، حسودی، تنگ چشمی
- حسد
- حسد بردن، کنایه از مایۀ حسادت، حسد بردن مثلاً به مال و مقام کسی حسودی کردن و زوال آن را خواستن، حسادت
- حسد ((حَ سَ))
- رشک بردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رشکیدن رشک بردن سنگاشیدن زوال نعمت کسی را خواستن رشک بردن
حسد ورز، بدخواه
حسود رشکین
حسد بردن، حسد ورزیدن
رشکین سنگاشگر آنکه طبعا و عادتا حسود باشد رشکین
آنکه همیشه و به همه کس رشک میبرد
ستایش
رشکوند، چشم تنگ
گاس، گمان، گمانه
پیکر، مردار
شیر درنده، شیر بیشه
گلزار جایی که میوه خوشبوی بهم رسد بست. مرجان حجر شجری
حصه و بهره، قسم، قسمت، بخش
تن و بدن
رشک برنده، حسد برنده، حسود، بد خواه، حسد کننده
برنده، تیز، مانند کارد
خشم، گوشه گیر
ناب ناب هر چیز
شتافتن، سرعت برگمان گفتن، گمان بردن، فراست، ظن بردن برگمان گفتن، گمان بردن، فراست، ظن بردن
خشم گرفتن، منع، بازداشت
شمردن، عدد فقط، تنها، منحصراً، بسنده، کافی، بس فقط، تنها، منحصراً، بسنده، کافی، بس بر طبق، بر وفق، بدستور، بنابر، موافق بر طبق، بر وفق، بدستور، بنابر، موافق
حسودان، حاسدان
از راه احساس، بوسیله حس دریافتم
جماعت، گروه فراهم آوردن، جمع کردن فراهم آوردن، جمع کردن
آنچه با حس ظاهر ادراک شود
حالت
بدخواه، رشگین، کینه ور، تنگ چشم
آشامیدنی