جدول جو
جدول جو

معنی حسحسه - جستجوی لغت در جدول جو

حسحسه
(تَشْ)
تشکّی. نالیدن، توجع، اندوه نمودن، بخشودن، انداختن بر آتش تا بپزد. چنانکه گوشت را. (منتهی الارب) ، رفتن تمام مال
لغت نامه دهخدا
حسحسه
اندوه نمودن، بخشودن
تصویری از حسحسه
تصویر حسحسه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حُ سَ)
ماهی خشک. ج، حساس و حساسات
لغت نامه دهخدا
(حَسْ سا سَ)
گلی است که با ببسودن و بپرماسیدن برگهایش فروهشته شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حساسه
تصویر حساسه
مونث حساس: قوای حساسه
فرهنگ لغت هوشیار