معنی حسبتن - جستجوی لغت در جدول جو

لغت نامه دهخدا

گمان کردن، ظن بردن، پنداشتن

(حِ)

بلده ای است کوچک به دمشق مشتمل بر بساتین و ریاضها و زراعتها و آن قصبۀ بلقاست. ناحیتی به فلسطین. (دمشقی)

(تَشْ)

پنداشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (ترجمان عادل). پنداشت. ظن. گمان:
او همی گوید که حسبان خیال
هم خیالی باشدت چشمی بمال.
مولوی

(حِ بَ)

رجوع به حسبه شود

شمردن، حساب کردن پنداشتن، گمان بردن پنداشتن، گمان بردن

مزد اجر، ثواب از خدای اجری که خدای مومنان را دهد

((حُ))

شمارش، حساب

((حِ))

گمان، گمان کردن، پنداشتن

((حِ بَ))

مزد، اجر، ثواب از خدای

گمان، پنداشت، پندار، گمان کردن، پنداشتن

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما