جمع واژۀ حاسد. (غیاث). جمع واژۀ حسود. (دهار). حاسدان. حسودان. رشگنان. حسدورزان: حساد تو را در دل و در پشت شکست است جز پشت و دل حاسد مپسند شکسته. سوزنی. نظام کارها گسسته شد و شماتت حساد وتجاسر اضداد به اظهار رسید. (ترجمه تاریخ یمینی)
جَمعِ واژۀ حاسد. (غیاث). جَمعِ واژۀ حسود. (دهار). حاسدان. حسودان. رشگنان. حسدورزان: حساد تو را در دل و در پشت شکست است جز پشت و دل حاسد مپسند شکسته. سوزنی. نظام کارها گسسته شد و شماتت حساد وتجاسر اضداد به اظهار رسید. (ترجمه تاریخ یمینی)
حسد ورزیدن. بد خواستن. تمنا کردن انتقال نعمت و فضیلت از کسی بسوی خویش یا زایل شدن از وی. (آنندراج). رشک. رشک بردن. حسد. بدخواهی. بدخواستن. (تاج المصادر بیهقی). رشگنی. بدخواستن برای کسی
حسد ورزیدن. بد خواستن. تمنا کردن انتقال نعمت و فضیلت از کسی بسوی خویش یا زایل شدن از وی. (آنندراج). رشک. رشک بردن. حسد. بدخواهی. بدخواستن. (تاج المصادر بیهقی). رشگنی. بدخواستن برای کسی