جدول جو
جدول جو

معنی حزنه - جستجوی لغت در جدول جو

حزنه
(حُ نَ)
یکی کوه درشت. ج، حزن
لغت نامه دهخدا
حزنه
(حُ نَ)
نام کوهی است در دیار شکر برادران بارق در ازد یمن. (معجم البلدان). و در مراصدالاطلاع تصحیف شده است
لغت نامه دهخدا
حزنه
(حَ زَ نَ / حَ نَ)
حزن. زمین ناهموار. زمین درشت. زمین ستبر. سنگلاخ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یزنه
تصویر یزنه
آیزنه، شوهرخواهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزنه
تصویر گزنه
گیاهی علفی و خودرو از خانوادۀ نعنا دارای با برگ های کرک دار که در صورت تماس با آن ماده ای اسیدی ترشح می کند و مصرف خوراکی و درمانی دارد، انجره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وزنه
تصویر وزنه
سنگ ترازو، گلولۀ بزرگ فلزی که ورزشکاران در ورزش وزنه پرانی یا وزنه برداری به کار می برند، کنایه از آنکه نفوذ و قدرت دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حقنه
تصویر حقنه
داروی مایعی که از طریق مقعد داخل روده ها می کنند، اماله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خزنه
تصویر خزنه
خازن ها، نگهبان خزانه ها، خزانه دارها، جمع واژۀ خازن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حزمه
تصویر حزمه
مقداری از هر چیز مانند دستۀ گل، کاغذ و بستۀ هیزم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حسنه
تصویر حسنه
نیک، خوب، کار نیک و پسندیده، نیکویی
فرهنگ فارسی عمید
(حِ نَ)
دمل و دمیدگی بدن که آماس کند و ریمناک گردد
لغت نامه دهخدا
(نَ)
وقت معین دوشیدن ناقه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). متی حینه ناقتک، ای وقت حلبها، مقدار شیر ناقه: و کم حینه ناقتک، ای کم حلابها یعنی چند شیر میدهد، یک بار خوردن. (منتهی الارب). یک بار طعام خوردن در شبانه روز. (بحر الجواهر) : هویأکل الحینه (و یفتح) ، او میخوردیک بار در روز و شب. (منتهی الارب). یک بار در روز ووشب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، حین: ما القاء الاالحینه بعد الحینه، ای الحین بعدالحین. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به حین شود
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ)
یکی حمن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حمن شود
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ)
نوعی از درد شکم. ج، احقان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ)
رجوع به حبنه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خزنه
تصویر خزنه
جمع خازن، گنجوران جمع خازن گنجوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقنه
تصویر حقنه
اماله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزنه
تصویر رزنه
آبگیر پشته آبگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زحنه
تصویر زحنه
گرمای سخت، کاروان با بار و بنه، کند کاری خم رودخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حذنه
تصویر حذنه
خرد گوش، کوته بالا: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزمه
تصویر حزمه
دسته، بند هیزم و کاغذ و علف و جز آن، توپ، تخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزنه
تصویر غزنه
جای گشاده ترین و پاکیزه ترین از بلادها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزنه
تصویر لزنه
سختی زندگی تنگزیستی، سال سخت
فرهنگ لغت هوشیار
وزنه در فارسی سنگ سنگه سنگی یا فلزی که بدان چیزی را در ترازو می سنجند سنگ، ظرف بلوری درجه داری که مایعات را درآن می سنجند
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از راسته دو لپه ییهای بی گلبرگ که سر دسته تیره گزنه ها میباشد. گیاهی است یک ساله یا پایا با برگهای متقابل و دندانه یی یک پایه یا دو پایه. در حدود سی گونه از این گیاه شناخته شده که همه متعلق بنواحی معتدل کره زمین میباشند. در گزنه یک پایه گلهای نر از گلهای ماده جدا هستند. برگهای گونه های مختلف گزنه پوشیده از خار های گزنده است که پس از لمس محتویات سوزآور غده زیر آنها در پوست بدن وارد میشود و ایجاد سوزش میکند (وجه تسمیه)، گیاه مذکور در کنار جویبار ها و رودخانه های ایران فراوانست نبات النار هرتیکه قریض انجره بزرالانجره آب گوزگوزو شعدالعجوز انیفس. یا گزنه دو پایه. گونه ای گزنه که گلهای نر و ماده آن بر روی دو گیاه جداگانه قرار دارند گزنه کبیر. یا گزنه زرد. گیاهی است از تیره نعناعیان که شباهت کامل با گزنه سفید دارد و دارای همان خواص میباشد و گلهایش زرد رنگند حرف اصفر یا گزنه سفید. گیاهی است علفی و پایا از تیره نعناعیان بارتفاع 20 تا 40 سانتیمتر که بحد و فور در نقاط بایر نواحی معتدل (از جمله شمال ایران) می روید. ساقه این گیاه چهارگوش و کمی خمیده برنگ سبز و برگهای متقابل بشکل قلب و نوک تیز و دندانه دار و گلهایش سفید مایل بسبزند. انساج گیاه مذکور در طب عوام بعنوان قابض ملایم و مقوی و تصفیه کننده خون و رفع اسهال استعمال میشده حرف ابیض. یا گزنه صغیر. گزنه یک پایه. یا گزنه کبیر. گزنه دو پایه. یا گزنه لکه دار. گیاهی است از تیره نعناعیان که گلهایی برنگ گلی یا قرمز و ندره سفید دارد. آثار دارویی آن مشابه با گزنه سفید است و در اکثر نقاط ایران میروید قالیوبسیس گزنه قرمز. یا گزنه یک پایه. گونه ای گزنه که گلهای نر و ماده آن بر روی یک گیاه قرار دارند گزنه صغیر. یا گزنه ها. تیره ایست از گیاهان راسته دولپه ییهای بی گلبرگ که شامل گونه های گیاهی یک پایه یا دو پایه میباشد که در آنها سلولهای ترشحی (بصورت تار های گزنده) و یا مواد مترشحی بصورت ماکلهای اکسالات در کیسه های ترشحی ذخیره میشود. این تیره از گیاهان شامل گزنه و شاهدانه ورازک و توت و انجیر میباشد تیره گزنه ها. تیغه ایست نظیر کارد کفاشی که برای بریدن و تراشیدن چرم بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزنه
تصویر کزنه
یکی از اقسام پرستو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسنه
تصویر حسنه
کار نیک و پسندیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفنه
تصویر حفنه
مشتی یک مشت، چاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقنه
تصویر حقنه
((حُ نِ))
اماله، وارد کردن داروی مایع از طریق مقعد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حسنه
تصویر حسنه
((حَ سَ نِ))
کار نیک، عمل خیر
فرهنگ فارسی معین
((گَ زَ نِ یا نَ))
گیاهی است یک ساله یا پایا با برگ های متقابل. گونه های مختلف گزنه پوشیده از خارهای گزنده است که پس از لمس، محتویات سوزآور غده زیر آن در پوست بدن وارد می شود و ایجاد سوزش می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وزنه
تصویر وزنه
((وَ نِ))
سنگ ترازو، صفحه های گرد و گوی های فلزی در ورزش های وزنه برداری و پرتاب وزنه، شخص دارای نفوذ و قدرت، وزنه سیاسی، وزنه اقتصادی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یزنه
تصویر یزنه
((یَ نِ))
آیزنه، شوهر خواهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خزنه
تصویر خزنه
((خَ زَ نِ))
جمع خازن، گنجوران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حسنه
تصویر حسنه
نیکو، نیک
فرهنگ واژه فارسی سره