جدول جو
جدول جو

معنی حریرباف - جستجوی لغت در جدول جو

حریرباف
(دَ خوا / خا دَ / دِ)
جولا که حریر بافد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زری باف
تصویر زری باف
بافندۀ زری، کسی که پارچه های زربفت می سازد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ گُ ذَ تَ / تِ)
آنکه نسج حصیر کند. آنکه بوریا بافد. حصیری. بوریاباف: و گویند که حصیرباف بوده. (تذکرۀ دولتشاه ص 35)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
شغل و عمل حصیرباف
لغت نامه دهخدا
(هَِ پَ رَ)
میل کردن. انحراف. چسبیدن.
لغت نامه دهخدا
(رَ)
آنکه پارچه های زربفت می سازد. (ناظم الاطباء). رجوع به زری و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(حَ بَ)
آنکه بر بنرمی حریر دارد:
سرو است و بت نگار من آن ماه جانور
گر سرو سنگدل بود و بت حریربر.
عنصری
لغت نامه دهخدا
که ریز ببافد، که با تارهای باریک و فاصله بسیار کم ببافد، (از یادداشت مؤلف)،
پارچه یا فرش ریزبافته شده، ریزبافت، رجوع به ریزبافت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زری باف
تصویر زری باف
آنکه پارچه های زربفت می سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصیر باف
تصویر حصیر باف
دوخباف
فرهنگ لغت هوشیار
بوریاباف
متضاد: قالی باف
فرهنگ واژه مترادف متضاد