مصحف یرنداق. (حاشیۀ معین بر برهان قاطع). ’برنداف’ که در برهان آمده غلط است و اصل آن برنداق و یرنداق است. (یادداشت دهخدا). و رجوع به برنداف و یرنداق شود
مصحف یرنداق. (حاشیۀ معین بر برهان قاطع). ’برنداف’ که در برهان آمده غلط است و اصل آن برنداق و یرنداق است. (یادداشت دهخدا). و رجوع به برنداف و یرنداق شود
دولمیان چرمی. کیسه ای که از پوست دوزند. این کلمه در برهان و غیاث و جز آن ’چرمدان’ ضبط شده است. رجوع به چرمدان شود: به حرامی چو شحنه شد خندان به حرمدان فروبرد دندان. اوحدی
دولمیان چرمی. کیسه ای که از پوست دوزند. این کلمه در برهان و غیاث و جز آن ’چرمدان’ ضبط شده است. رجوع به چرمدان شود: به حرامی چو شحنه شد خندان به حرمدان فروبرد دندان. اوحدی
انکار و حاشا. (برهان) : خلق درنیافتند وی را مهجور کردند و برخاستند بانکار و ارندان. (از طبقات پیر هرات خواجه عبدالله انصاری از جهانگیری و فرهنگ رشیدی و شعوری) ، شراب، دانه ای که شیر را پنیر می گرداند، جایگاه حربا بر درخت چون برخیزد. (مهذب الاسماء). ارنهالحرباء، جائی از درخت که حربا بر آن بایستد. آشیان حربا که از چوب باشد. ج، ارن. (مهذب الاسماء)
انکار و حاشا. (برهان) : خلق درنیافتند وی را مهجور کردند و برخاستند بانکار و ارندان. (از طبقات پیر هرات خواجه عبدالله انصاری از جهانگیری و فرهنگ رشیدی و شعوری) ، شراب، دانه ای که شیر را پنیر می گرداند، جایگاه حربا بر درخت چون برخیزد. (مهذب الاسماء). ارنهالحرباء، جائی از درخت که حربا بر آن بایستد. آشیان حربا که از چوب باشد. ج، اُرن. (مهذب الاسماء)
خشمگین آب. (جهانگیری) (برهان). رودخانه ای است که مابین عراق و آذربایجان واقع است. (جهانگیری) (برهان). آبی است مابین عراق و آذربایجان. (رشیدی). رودخانه و آبادیی است میانۀ عراق عجم و آذربایجان. (مرآت البلدان).
خشمگین آب. (جهانگیری) (برهان). رودخانه ای است که مابین عراق و آذربایجان واقع است. (جهانگیری) (برهان). آبی است مابین عراق و آذربایجان. (رشیدی). رودخانه و آبادیی است میانۀ عراق عجم و آذربایجان. (مرآت البلدان).
تیماج و سختیان. (برهان). ساغری سوخته. کیمخت: گفتم میان گشائی گفتا که هیچ تابم (؟) زد دست بر کمربند بگسست او پرنداخ. عسجدی. فرهنگ رشیدی پرنداخ با جیم آورده بی ذکر شاهدی. و رجوع به برنداخ شود. گورگانی. گوزگانی. گوژگانی. (برهان)
تیماج و سختیان. (برهان). ساغری سوخته. کیمخت: گفتم میان گشائی گفتا که هیچ تابم (؟) زد دست بر کمربند بگسست او پرنداخ. عسجدی. فرهنگ رشیدی پرنداخ با جیم آورده بی ذکر شاهدی. و رجوع به برنداخ شود. گورگانی. گوزگانی. گوژگانی. (برهان)
نام محله ایست از محلات تبریز. (برهان) (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج). محله ای در شهر تبریز. (ناظم الاطباء). نام محله ای به تبریز: تبریز مرا راحت جان خواهد بود پیوسته مرا ورد زبان خواهد بود تا درنکشم آب چرنداب و کجیل سرخاب ز چشم من روان خواهد بود. کمال خجندی (از انجمن آرا). ، مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’صاحب معجم البلدان گوید، اسم رودخانه و قصبه ایست نزدیک تبریز’. (ازمرآت البلدان ج 4 ص 322).
نام محله ایست از محلات تبریز. (برهان) (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج). محله ای در شهر تبریز. (ناظم الاطباء). نام محله ای به تبریز: تبریز مرا راحت جان خواهد بود پیوسته مرا ورد زبان خواهد بود تا درنکشم آب چرنداب و کجیل سرخاب ز چشم من روان خواهد بود. کمال خجندی (از انجمن آرا). ، مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’صاحب معجم البلدان گوید، اسم رودخانه و قصبه ایست نزدیک تبریز’. (ازمرآت البلدان ج 4 ص 322).
پارسی تازی گشته خرمدان کیسه چرمی که در آن دانگ (سکه) و زر برگ نهند کیسه ای چرمین که در آن پول و اشیا دیگر گذارند: (چونک حق و باطلی آمیختند نقد و قلب اندر حرمدان ریختند) (مثنوی) توضیح این کلمه بصورت (جرمدان) تحریف شده
پارسی تازی گشته خرمدان کیسه چرمی که در آن دانگ (سکه) و زر برگ نهند کیسه ای چرمین که در آن پول و اشیا دیگر گذارند: (چونک حق و باطلی آمیختند نقد و قلب اندر حرمدان ریختند) (مثنوی) توضیح این کلمه بصورت (جرمدان) تحریف شده