جدول جو
جدول جو

معنی حرمسرا - جستجوی لغت در جدول جو

حرمسرا
(حَ رَ سَ)
حرم سرای. حرم. حرمخانه. سرای. شبستان. اندرون. اندرونی. سرای پسین. سرای زنان: و این زن (زن حسن مهران) مادرخواندۀ کنیزکی بود که همه حرم سرای غازی او داشت. (تاریخ بیهقی ص 231)، توسعاً، زنان اندرون
لغت نامه دهخدا
حرمسرا
شبستان، اندرون، سرای زنان، سرای پسین
تصویری از حرمسرا
تصویر حرمسرا
فرهنگ لغت هوشیار
حرمسرا
((حَ رَ. سَ) )
محل زنان حرم
تصویری از حرمسرا
تصویر حرمسرا
فرهنگ فارسی معین
حرمسرا
پرده سرا
تصویری از حرمسرا
تصویر حرمسرا
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حمیرا
تصویر حمیرا
(دخترانه)
زن سفیدپوست، لقب عایشه همسر پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حمرا
تصویر حمرا
(دخترانه)
سرخ رنگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از درم سرا
تصویر درم سرا
کارخانه یا محلی که در آن پول سکه بزنند، دارالضرب، ضراب خانه
فرهنگ فارسی عمید
محلی در خانۀ پادشاهان و بزرگان که جایگاه اقامت زنان و دختران بوده است، اندرونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرمسار
تصویر شرمسار
خجل، شرمنده، برای مثال ای هنر از مردی تو شرمسار / از هنر بیوه زنی شرم دار (نظامی۱ - ۴۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرسرا
تصویر سرسرا
فضای سرپوشیده در مدخل عمارت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حمرا
تصویر حمرا
سرخ رنگ
فرهنگ فارسی عمید
(گَ مِ)
قصبۀ مرکز بخش گرمسار تابع شهرستان دماوند، نام قدیم قشلاق، واقع در 109 هزارگزی خاور تهران و 2 هزارگزی جنوب شوسۀ تهران، خراسان و 3 هزارگزی جنوب ایستگاه گرمسار. هوای آن معتدل ودارای 2375 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه حبله رود و محصول آن گندم و جو، پنبه، بنشن، خربزه، انگور، انار و انجیر و شغل اهالی زراعت و کسب. در حدود 70 دکان مختلفه دارد. ادارات دولتی گرمسار عبارتند: از بخشداری، شهرداری و نمایندگی بانک ملی و کشاورزی، دستۀ ژاندارمری، پست و تلگراف و تلفن، دبیرستان 9 کلاسۀ پسران و دبستان 6 کلاسه دختران، محضر رسمی، تلفن شهری. کار خانه تصفیۀ پنبه و عدل بندی آن در اراضی ساروزن بالا متصل به گرمسار واقع و در سال 3 ماه کار میکند و در حدود 35 تن کارگر دارد. از آثار قدیمۀ آن آب انبار نصرالله است. راه فرعی به جادۀ شوسه دارد. سابقاً راه شوسۀ تهران خراسان از این قصبه میگذشته ودر بهبود اقتصادی آن دخیل بوده. فعلاً راه از دوهزارگزی قصبه میگذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ سَ)
درم سرای. سرای درم. (یادداشت مرحوم دهخدا). دارالضرب و ضرابخانه. (برهان) (آنندراج). میخکده. رجوع به درم سرای شود
لغت نامه دهخدا
(دَ سَ)
دهی است از دهستان لنگا شهرستان شهسوار، واقع در 32هزارگزی جنوب شرقی شهسوار و 12هزارگزی جنوب راه شوسۀ شهسوار به چالوس با 240 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین می شود و راه آن مالرو است. اهالی آنجا تابستان به ییلاق لنگا میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ)
دهی است از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور. ناحیه ای است جلگه ای، معتدل و دارای 33 تن سکنه است. از قنات مشروب میشود و محصول عمده آنجا غلات است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حِ مِ)
رجوع به حرامس شود
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
از اعمال رعبان از نواحی حلب، آب فراوان و حصنی دارد. (معجم البلدان). و آنرا حرستی نیز نوشته اند
قریه ای در شرق غوطه و از اعمال دمشق. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سَ سَ)
محوطه ای در مدخل سرای که مسقف است. (فرهنگ فارسی معین). گشادگی که درچند اطاق یا راه روها بدان باز شود: سرسرای عمارت
لغت نامه دهخدا
تصویری از حمیرا
تصویر حمیرا
زن سپید، لقب عایشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمسرا
تصویر غمسرا
فرمسرا، این جهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرسرا
تصویر سرسرا
گشادی که در چند اطاق یا راهروها بدان باز شود
فرهنگ لغت هوشیار
مونث احمر. سرخ رنگ. توضیح در فارسی توجهی بتانیث آن نکنند گوهر حمرا لاله حمرا، سال سخت، شدت حرارت گرمای زیاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرمسار
تصویر شرمسار
منفعل و خجل، شرمنده، شرمگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درمسرا
تصویر درمسرا
زوزنسرا جوجرسرا همرسخانه زرابخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرمسار
تصویر شرمسار
خجل، شرمنده، منفعل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرسرا
تصویر سرسرا
((~. سَ))
راهرو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرسرا
تصویر سرسرا
هال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شرمسار
تصویر شرمسار
خجول
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حرم سرا
تصویر حرم سرا
پرده سرا
فرهنگ واژه فارسی سره
آزرمگین، خجل، روسیاه، سرافکنده، سربزیر، شرم زده، شرمگین، شرمنده
متضاد: سربلند، مباهی، مفتخر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اندرون، اندرونی، حرم، حرم خانه، سرای، شبستان، فغستان، مشکو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سرخ رنگ، سرخ
متضاد: خضرا، سال سخت، گرما، حرارت، داغی
متضاد: سرما
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اسم قدیمبالا جاده در جنوب شرقی کردکوی به معنی خانه ای در
فرهنگ گویش مازندرانی