نومیدی. ناامیدی. نمیدی. حرفه. محرومی. قنوط. یأس، بی بهرگی. حرف. بی نصیبی: گویند آفت ملک شش چیز است اول حرمان... (کلیله و دمنه). حرمان آن است که نیکخواهان را از خود محروم گرداند. (کلیله و دمنه). آدم از او به برقع همت سپیدروی شیطان از او به سیلی حرمان سیه قفا. خاقانی. تو خورشیدی و من در این عصر افسرده به سردسیر حرمان. خاقانی. ای بس شه پیل افکن کافکند به شه پیلی شطرنجی تقدیرش در ماتگه حرمان. خاقانی. و سیاحان بیابان حرمان... (سندبادنامه ص 6). مهتری در قبول فرمانست ترک فرمان دلیل حرمانست. سعدی (گلستان). لبت شکّر به مستان داده، چشمت می به می خواران منم کز غایت حرمان نه با آنم نه با اینم. حافظ. - در ششدر حرمان افتادن، در بن بست نامرادی گیر کردن
نومیدی. ناامیدی. نمیدی. حرفه. محرومی. قنوط. یأس، بی بهرگی. حُرف. بی نصیبی: گویند آفت ملک شش چیز است اول حرمان... (کلیله و دمنه). حرمان آن است که نیکخواهان را از خود محروم گرداند. (کلیله و دمنه). آدم از او به برقع همت سپیدروی شیطان از او به سیلی حرمان سیه قفا. خاقانی. تو خورشیدی و من در این عصر افسرده به سردسیر حرمان. خاقانی. ای بس شه پیل افکن کافکند به شه پیلی شطرنجی تقدیرش در ماتگه حرمان. خاقانی. و سیاحان بیابان حرمان... (سندبادنامه ص 6). مهتری در قبول فرمانست ترک فرمان دلیل حرمانست. سعدی (گلستان). لبت شکّر به مستان داده، چشمت می به می خواران منم کز غایت حرمان نه با آنم نه با اینم. حافظ. - در ششدر حرمان افتادن، در بن بست نامرادی گیر کردن
جمع واژۀ حرکت. (دهار). حرکتها. جنبشها. جنبیدن ها. مقابل سکنات: حرکاتش همه رهه هنر است برم از جان من عزیزتر است. عنصری. متناسبند و موزون حرکات دلفریبت متوجهند با ما سخنان بی حسیبت. سعدی. تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را بزبان خود بگوئی که به حسن بی نظیرم. سعدی. وه که از او جور و تندیم چه خوش آمد چون حرکات ایاز بر دل محمود. سعدی. - خوش حرکات. رجوع به همین ماده شود. - شیرین حرکات. رجوع به همین ماده شود: فتنه انگیزی و خون ریزی و خلقی نگرانند که چه شیرین حرکاتی و چه مطبوع کلامی. سعدی (طیبات). - امثال: هر خوش پسری را حرکاتی دگر است
جَمعِ واژۀ حرکت. (دهار). حرکتها. جنبشها. جنبیدن ها. مقابل سکنات: حرکاتش همه رهه هنر است برم از جان من عزیزتر است. عنصری. متناسبند و موزون حرکات دلفریبت متوجهند با ما سخنان بی حسیبت. سعدی. تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را بزبان خود بگوئی که به حسن بی نظیرم. سعدی. وه که از او جور و تندیم چه خوش آمد چون حرکات ایاز بر دل محمود. سعدی. - خوش حرکات. رجوع به همین ماده شود. - شیرین حرکات. رجوع به همین ماده شود: فتنه انگیزی و خون ریزی و خلقی نگرانند که چه شیرین حرکاتی و چه مطبوع کلامی. سعدی (طیبات). - امثال: هر خوش پسری را حرکاتی دگر است
جمع واژۀ محرمه. (ناظم الاطباء) : و پشت بر محظورات و محرمات شرع کرده. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 1) ، جمع واژۀ محرمه. زنانی که به علت نسب، مصاهره، رضاع، لعان، قذف، زنا و لواط تزویج آنها بر مرد حرام است. (از یادداشت لغتنامه) ، زنان حرم، (اصطلاح بزازان). جامۀ راه راه که یک راه سیاه و یک راه سپید دارد پارچۀ خطدار الوان. (ناظم الاطباء) : به دست صوفی صوف از محرمات همه که منهیند برو توبه از مناهی کن. نظام قاری (دیوان البسه ص 100). گاه شد آشکار گه ظاهر در لباس محرمات عبا. نظام قاری (دیوان البسه ص 20). فش عمامه درآمد به احتساب رخوت براند دره بنهی محرمات دگر. نظام قاری (دیوان البسه ص 15). از بس الف زخم کشیدم بر سر از سر تا پامحرمات است دلم. سعید اشرف. محرمات مکن بر من این محرم را برنگ ابر سیه بر صفای مه می نوش. میرنجات. ، جمع واژۀ محرّم. رجوع به محرّم شود
جَمعِ واژۀ محرمه. (ناظم الاطباء) : و پشت بر محظورات و محرمات شرع کرده. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 1) ، جَمعِ واژۀ محرمه. زنانی که به علت نسب، مصاهره، رضاع، لعان، قذف، زنا و لواط تزویج آنها بر مرد حرام است. (از یادداشت لغتنامه) ، زنان حرم، (اصطلاح بزازان). جامۀ راه راه که یک راه سیاه و یک راه سپید دارد پارچۀ خطدار الوان. (ناظم الاطباء) : به دست صوفی صوف از محرمات همه که منهیند برو توبه از مناهی کن. نظام قاری (دیوان البسه ص 100). گاه شد آشکار گه ظاهر در لباس محرمات عبا. نظام قاری (دیوان البسه ص 20). فش عمامه درآمد به احتساب رخوت براند دره بنهی محرمات دگر. نظام قاری (دیوان البسه ص 15). از بس الف زخم کشیدم بر سر از سر تا پامحرمات است دلم. سعید اشرف. محرمات مکن بر من این محرم را برنگ ابر سیه بر صفای مه می نوش. میرنجات. ، جَمعِ واژۀ مُحَرَّم. رجوع به مُحَرَّم شود
جمع رحمه، لم ها درسه ها مهربانی ها مهربانی کردن شفقت ورزیدن، بخشودن عفو کردن، مهربانی شفقت، بخشایش عفو. یا رحمت به در مورد تایید برتری و رجحان چیزی بر چیز دیگر گویند مثلا در مورد خربزه یا هندوانه بی مزه گویند: (رحمت به آب حمام)
جمع رحمه، لم ها درسه ها مهربانی ها مهربانی کردن شفقت ورزیدن، بخشودن عفو کردن، مهربانی شفقت، بخشایش عفو. یا رحمت به در مورد تایید برتری و رجحان چیزی بر چیز دیگر گویند مثلا در مورد خربزه یا هندوانه بی مزه گویند: (رحمت به آب حمام)
جمع محرمه، نا شایست ها، مشکوییان پردگیان، جامه راهراه جمع محرمه، جمع محرمه (محرم) چیز های حرام: ... و پشت بر محظورات و محرمات شرع کرده، زنان حرم، جامه راه راه الوان: هنگام محرم است و با تست دلم بیزار ز گلزار حیاتست دلم. از بس الف زخم کشیدم بر سر از سر تا پا محرمات است دلم. (محمد سعید اشرف) جمع محرمه
جمع محرمه، نا شایست ها، مشکوییان پردگیان، جامه راهراه جمع محرمه، جمع محرمه (محرم) چیز های حرام: ... و پشت بر محظورات و محرمات شرع کرده، زنان حرم، جامه راه راه الوان: هنگام محرم است و با تست دلم بیزار ز گلزار حیاتست دلم. از بس الف زخم کشیدم بر سر از سر تا پا محرمات است دلم. (محمد سعید اشرف) جمع محرمه