جدول جو
جدول جو

معنی حرقریقه - جستجوی لغت در جدول جو

حرقریقه
(حُ رَ ری قَ)
رجل ٌ حرقریقه، مردی تیز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رقیقه
تصویر رقیقه
رقیق، کنیز، کنیز زرخرید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حروریه
تصویر حروریه
خوارج، گروهی که در جنگ صفّین از بیعت علی بن ابی طالب خارج شدند و معتقد بودند مرتکب معاصی کبیره، کافر است و خروج بر امام ظالم را واجب می دانستند، کافران
فرهنگ فارسی عمید
(حَ ری یَ)
نسبتی است در گفتۀ نابغۀ جعدی:
ایا دار سلمی بالحروریه اسلمی
الی جانب الصمان فالمتثلم
أقامت به البردین ثم تذکرت
منازلها بین الدخول فجرثم.
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَق قَ)
زن درخشان روی. (منتهی الارب) (آنندراج) : جاریه رقراقه، دختر جوان که گویی آب در رخسارش جاری است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ قَ)
گرمی. گرما، حروقه. ج، حرائق، طعامی که آنرا کاچی نامند. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(حَ ری یَ)
حقریت. خواری
لغت نامه دهخدا
(تِ وَ)
ریختن آب را: رقرق الماء و غیره. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ریختن آب و غیر آن را. (آنندراج). ریختن چنانکه آب را. (یادداشت مؤلف). آب راندن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، برگشتن آب در چشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، پاشیدن عطر در جامه. (از اقرب الموارد) ، تنک گردانیدن اشکنه را به روغن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). تنک گردانیدن و گشاد کردن چنانکه اشکنه را به روغن. (یادداشت مؤلف) ، جنبانیدن کوزۀ آب. (منتهی الارب) (آنندراج) ، آمیختن شراب را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ قی قَ / قِ)
هر چیزی که تنکی و نازکی و رقت داشته باشد. ضد غلیظه. (ناظم الاطباء) : مایعات رقیقه، آشامیدنیهای آبکی. (فرهنگ فارسی معین) ، (اصطلاح عرفانی) واسطۀلطیفۀ روحانی که امداد و فیوضات واصل از حق به خلق است که آن را رقیقۀ نزول نامند. (فرهنگ فارسی معین). لطیفه ای است روحانی. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(رَ قی قَ)
رقیقه. تأنیث رقیق. زن مملوک. (ناظم الاطباء) ، نرم و ملایم: نار رقیقه، نار لینه. آتش نرم. آتش ملایم. (یادداشت مؤلف) ، مؤنث رقیق. ج، رقاق. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رقیقه
تصویر رقیقه
آشامیدنیهای آبکی، مایعات رقیقه
فرهنگ لغت هوشیار
حقیقت آمیغ فرهود راستی باور واور، آشکار روشن مونث حقیقی: آمیغی، درست
فرهنگ لغت هوشیار