جدول جو
جدول جو

معنی حرصه - جستجوی لغت در جدول جو

حرصه
(حَ صَ)
شکستگی سر. خستگی سر که پوست شکافد. جراحت که پوست سر بشکافد. (مهذب الاسماء). شجه که پوست سر را اندک شکافد. حارصه. (منتهی الارب) ، پراکنده افتادن شیر در شیردوشه، بسبب فراخ بودن سوراخهای پستان از زخم پستان بند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حرصه
(حَ رَ صَ)
مستقر و وسط هر چیز و میانۀ آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حربه
تصویر حربه
وسیله یا عملی که از آن برای رسیدن به هدف استفاده می کنند، آلت جنگ مانند شمشیر، خنجر و سرنیزه، سلاح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرصه
تصویر قرصه
گرده، گرد، گردۀ نان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرصه
تصویر عرصه
میدان، فضای جلو عمارت، ساحت خانه، حیاط، جای وسیع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرفه
تصویر حرفه
پیشه، صناعت، کسب و کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حفصه
تصویر حفصه
کفتار ماده
فرهنگ لغت هوشیار
گرده قرص گرده: قرصه ای نان، قرص جرم (خورشید و ماه و غیره) : ز آتش لاله شمال سوخت سحر گه بخور قرصه خورشید را لخلخه کرد از بخار (عمادی. گنج شخن 311: 1) یا قرصه زر. آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
بیماری کوژی فرصت در فارسی دمان یاور زمان دیل یارا، فر زمان روزگار که اژدها شود ار روزگار یابد مار (فرخی)، پروا، تون توان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرصه
تصویر خرصه
رخصت، شربت از آب
فرهنگ لغت هوشیار
گشادگی میان سرای که در آن بنا نباشد، صحن خانه، زمین سرای، جنگ گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرفه
تصویر حرفه
پیشه، کار، کسب، شغل، صناعت که روزی بدان دست آرند
فرهنگ لغت هوشیار
جنبه نشانه هایی که رفتار وات ها را می نمایانند: زبر زیر پیش، جنبش چال اورز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرمه
تصویر حرمه
بی بهرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حراه
تصویر حراه
گشادگی، سوی، بانگ مرغان سو سوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حربه
تصویر حربه
آلت حرب و جنگ، سلاح، جوبدستی و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرصا
تصویر حرصا
جمع حریص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برصه
تصویر برصه
خانه دیو دیو جای، ریگستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرقه
تصویر حرقه
سوزش سوختگی، گرمی تفسیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرصه
تصویر عرصه
((عَ ص))
حیاط، فضای خالی جلوی خانه، میدان، صحرا، جمع عرصات
عرصه را به کسی تنگ کردن: در فشار و مضیقه قرار دادن
به عرصه رسیدن کسی: بزرگ شدن و از عهده کارهای خود برآمدن، به ثروت و قدرت رسیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حرفه
تصویر حرفه
((حِ فِ))
پیشه، کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حربه
تصویر حربه
((حَ بِ))
سلاح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حرفه
تصویر حرفه
پیشه، شگرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عرصه
تصویر عرصه
پهنه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حرفه
تصویر حرفه
Career, Profession
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حرفه
تصویر حرفه
carrière, profession
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از حرفه
تصویر حرفه
карьера , профессия
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حرفه
تصویر حرفه
Karriere, Beruf
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حرفه
تصویر حرفه
кар'єра , професія
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از حرفه
تصویر حرفه
kariera, zawód
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از حرفه
تصویر حرفه
职业
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از حرفه
تصویر حرفه
carreira, profissão
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از حرفه
تصویر حرفه
carriera, professione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از حرفه
تصویر حرفه
carrera, profesión
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از حرفه
تصویر حرفه
carrière, beroep
دیکشنری فارسی به هلندی