- حرز
- اندازه کردن، تقدیر، تخمین، تقدیر کردن، تخمین کردن آنچه بدان گردن بندند آنچه بدان گردن بندند
معنی حرز - جستجوی لغت در جدول جو
- حرز
- تعویذ، پناهگاه، جای امن
![تصویری از حرز](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/0/9/6/amd-0009609.jpg)
- حرز
- حفظ کردن، نگهبانی کردن، نگه داشتن
![تصویری از حرز](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/1/7/0/amd-0017031.jpg)
- حرز ((حِ))
- جای استوار، پناهگاه
![تصویری از حرز](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/1/2/5/mon-0012520.jpg)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گرد آورنده، گیرنده مزد، پناه دهنده، استوار کننده فراهم، پناه یافته، دریافت مزد گرفته، استوار درست فراهم آورده جمع کرده، پناه داده، بدست آورده، مسلم قطعی: وقوع این جرم محرز است. احراز کننده گرد آورنده، پناهگاه دهنده در حرز کننده، استوار کننده جمع محرزین. نگاه دارنده
![تصویری از محرز](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/2/9/9/mon-0029961.jpg)
دوختن جامه بصورتی که بی نهایت بهم نزدیک و چسبیده باشد، شکاف دوخته باشند
![تصویری از برز](https://jadvaljoo.ir/WordCard/nam/0/0/0/0/8/nam-0000888.jpg)
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
قد و قامت، نام یکی از دو برادری که به یاری اردشیر بابکان پادشاه ساسانی برخاستند و او را به خانه خودبردند
حد، لب، کناره، لبه، کرانه، تیزی، جانب کلمه، سخن گفتن، کلمه ای که قبل از ترکیب با کلمه دیگر معنی مستقل از آن مفهوم نشود کلمه، سخن گفتن، کلمه ای که قبل از ترکیب با کلمه دیگر معنی مستقل از آن مفهوم نشود