ریگ زاری است منقطع و منفرد نزدیک وادی واقصه از نواحی قف از رغام. و گویند رمله ای است کثیرالبقر از بلاد هذیل. (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع). موضعی به شام. (منتهی الارب) خطۀ بنی حربه، در یسار بنی حصن در بصره است، وایشان طائفه ای از بنی عنبر هستند. (معجم البلدان)
ریگ زاری است منقطع و منفرد نزدیک وادی واقصه از نواحی قف از رغام. و گویند رمله ای است کثیرالبقر از بلاد هذیل. (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع). موضعی به شام. (منتهی الارب) خطۀ بنی حربه، در یسار بنی حصن در بصره است، وایشان طائفه ای از بنی عنبر هستند. (معجم البلدان)
در فهرست مخزن الادویه این صورت را آورده و به آن معنی بوعجیدیطوس ودر بعض کتب عجیدیطوس داده اند و در مخزن الادویه ’حربت’ را صورتی از حربث دانسته است. رجوع به حربث شود
در فهرست مخزن الادویه این صورت را آورده و به آن معنی بوعجیدیطوس ودر بعض کتب عجیدیطوس داده اند و در مخزن الادویه ’حربت’ را صورتی از حربث دانسته است. رجوع به حربث شود
دهی است از دهستان نوری بخش شادگان شهرستان خرمشهر در 6هزارگزی شادگان. سر راه مالرو شادکان به بندر معشور. دشت و گرمسیر است. آب آن از رود خانه جراحی و محصول آن خرما و غلات و شغل اهالی زراعت، تربیت نخل و حشم داری و صنایع دستی آن حصیربافی است. ساکنین از طایفۀ آل ابوغبیش هستند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان نوری بخش شادگان شهرستان خرمشهر در 6هزارگزی شادگان. سر راه مالرو شادکان به بندر معشور. دشت و گرمسیر است. آب آن از رود خانه جراحی و محصول آن خرما و غلات و شغل اهالی زراعت، تربیت نخل و حشم داری و صنایع دستی آن حصیربافی است. ساکنین از طایفۀ آل ابوغبیش هستند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان اهلمرستان بخش مرکزی شهرستان آمل، در 21هزارگزی شمال باختری آمل و 4هزارگزی خاورشوسۀ آمل به محمودآباد. دشت است. هوای آن معتدل، مرطوب، مالاریائی است و 175 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه هراز است. محصول آن برنج، کنف، مختصر غلات. شغل مردم زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان اهلمرستان بخش مرکزی شهرستان آمل، در 21هزارگزی شمال باختری آمل و 4هزارگزی خاورشوسۀ آمل به محمودآباد. دشت است. هوای آن معتدل، مرطوب، مالاریائی است و 175 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه هراز است. محصول آن برنج، کنف، مختصر غلات. شغل مردم زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
نوعی از دویدن، مانند دویدن ترسان که می دود و از ترس چیزی پس و پیش می نگرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خواری و فروتنی نمودن. (منتهی الارب). در مثل گویند: دردب لما عضه الثقاف، هرگاه در سختی گرفتار شد فروتنی آغاز کرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، عادت کردن به چیزی. (از ذیل اقرب الموارد)
نوعی از دویدن، مانند دویدن ترسان که می دود و از ترس چیزی پس و پیش می نگرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خواری و فروتنی نمودن. (منتهی الارب). در مثل گویند: دردب لما عضه الثقاف، هرگاه در سختی گرفتار شد فروتنی آغاز کرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، عادت کردن به چیزی. (از ذیل اقرب الموارد)
عمل خفه کردن. (ناظم الاطباء). قال ابوبکر و یقال: زردمه و زردبه، اذا عصر حلقه. قال: و کان ابوحاتم یقول: الزردمه بالفارسیه ’الدمه’،ای اخذ بنفسه و حکی عنه فی موضع الاخرانه. قال: اصله ’زیردمه’، ای تحت النفس. (المعرب جوالیقی ص 173)
عمل خفه کردن. (ناظم الاطباء). قال ابوبکر و یقال: زردمه و زردبه، اذا عصر حلقه. قال: و کان ابوحاتم یقول: الزردمه بالفارسیه ’الدمه’،ای اخذ بنفسه و حکی عنه فی موضع الاخرانه. قال: اصله ’زیردمه’، ای تحت النفس. (المعرب جوالیقی ص 173)
خفه کردن کسی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در زرداب افکندن: زردبه قیل رماه فی الزرداب و قیل دحرجه. (التاج از ذیل اقرب الموارد). رجوع به زرداب شود
خفه کردن کسی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در زرداب افکندن: زردبه ُ قیل رماه فی الزرداب و قیل دحرجه. (التاج از ذیل اقرب الموارد). رجوع به زرداب شود