- حرب
- جنگ
معنی حرب - جستجوی لغت در جدول جو
- حرب
- نبرد، ستیز، رزم، کارزار، مقاتله، پیکار، پرخاش
- حرب
- جنگ، نبرد، رزم، پیکار، کارزار
- حرب ((حَ))
- جنگ، نبرد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوب به حرب جنگی: کوس حربی، جنگنده رزمنده مرد حربی، یا کافر حربی. یا کافر حربی. کسی که اهل کتاب (مسلمان مسیحی یهودی زردشتی) نباشد، درین صورت مسلمانان او را بقبول اسلام دعوت کنند و در صورت عدم قبول با او میجنگند و او را میکشند، گوشه ای از ماهور، گوشه ای در راست پنجگاه
آلت حرب و جنگ، سلاح، جوبدستی و غیره
تمک از گیاهان تمک
آفتاب پرست
مربوط به جنگ، جنگی، در حال جنگ
جنگنده
در موسیقی گوشه ای در دستگاه ماهور
جنگنده
در موسیقی گوشه ای در دستگاه ماهور
وسیله یا عملی که از آن برای رسیدن به هدف استفاده می کنند، آلت جنگ مانند شمشیر، خنجر و سرنیزه، سلاح
آفتاب پرست،
بوقلمون، پرنده ای از خانوادۀ ماکیان با پرهای سیاه رنگ و سر و گردن بی پر که قدرت پرواز ندارد، شوال، شوالک، شوات، سرخاب، پیروج، ابوقلمون، پیل مرغ
بوقلمون، پرنده ای از خانوادۀ ماکیان با پرهای سیاه رنگ و سر و گردن بی پر که قدرت پرواز ندارد، شوال، شوالک، شوات، سرخاب، پیروج، ابوقلمون، پیل مرغ
خور گرد آفتاب پرست از جانوران بژمره چلپاسه (گویش گیلکی) پنیرک آفتاب پرست
عالم به فنون جنگ
حرب جای، جای جنگ، میدان جنگ
سخن، بندواژه، وات، واج
آگاه دانا زیرکی، نوزاد جانور درشته نیاز آهنگ آماج حاجت قصد مقصود غایب، جمع آراب
در بزرگ، دروازه دروازه ها دروازه ها
تیز کردن چیزی را
گمیزش
فراخ و گشاد
پهستاندن در آغل کردن گوسپندان، روان شدن آب جای در آمدن: در، کازه کازه شکارگر، پهست آغل روانگی آب آبراهه
سرزنش کردن و بمعنی پیه شکم
گری
گناه بزه تیر لغز
جنگجوی جنگی جنگنده رزم کننده، جمع حاربین
حد، لب، کناره، لبه، کرانه، تیزی، جانب کلمه، سخن گفتن، کلمه ای که قبل از ترکیب با کلمه دیگر معنی مستقل از آن مفهوم نشود کلمه، سخن گفتن، کلمه ای که قبل از ترکیب با کلمه دیگر معنی مستقل از آن مفهوم نشود
فساد و تباهی
ولع، طمع، آرزو، هوا، زیادت جویی، حریصی
صید کردن، خراشیدن درشتی، خشونت درشتی، خشونت
نگهبانی کردن