قندیلی باشد که درآن چراغ روشن کنند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قندیل بود که در میان آن چراغ روشن کنند. (جهانگیری). چراغواره. (ناظم الاطباء). قندیلی که در میان آن چراغ گذارند. (فرهنگ نظام). بعربی مشکوه خوانند. (برهان) (آنندراج). مشکوه. (ناظم الاطباء) : در شب قدر ماه تو روح امین نظاره کرد این شش و سه قرابه را دید چراخواره ای. سیف اسفرنگ (از جهانگیری). رجوع به چراغ بره و چراغوره شود، شمعدان. (ناظم الاطباء)
قندیلی باشد که درآن چراغ روشن کنند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قندیل بود که در میان آن چراغ روشن کنند. (جهانگیری). چراغواره. (ناظم الاطباء). قندیلی که در میان آن چراغ گذارند. (فرهنگ نظام). بعربی مشکوه خوانند. (برهان) (آنندراج). مشکوه. (ناظم الاطباء) : در شب قدر ماه تو روح امین نظاره کرد این شش و سه قرابه را دید چراخواره ای. سیف اسفرنگ (از جهانگیری). رجوع به چراغ بره و چراغوره شود، شمعدان. (ناظم الاطباء)