جدول جو
جدول جو

معنی حرافذ - جستجوی لغت در جدول جو

حرافذ
(حَ فِ)
جمع واژۀ حرفذه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حرافت
تصویر حرافت
تندی، زبان گزی
فرهنگ فارسی عمید
(حَ فِ)
شتران لاغر تهیگاه درآمدۀ رام. و این کلمه را واحد نباشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
محارفه. رجوع به محارفه شود
لغت نامه دهخدا
(حَرْ را)
در تداول فارسی زبانان، تیززبان. طلیق اللسان. فصیح. گویا از کلمه حرف عربی که در تداول فارسی بمعنی سخن است این وصف ساخته شده
لغت نامه دهخدا
(تَ)
حرافه. تندی. زبان گزی. (منتهی الارب). تیزی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). حمز. لذعه. تیزطعم شدن. تیزی آنکه خورند
لغت نامه دهخدا
(حَفِ)
شتران اصیل و نجیب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ فِ)
مار خبیث. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
رجوع به حرافت شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
احمد بن موسی بن عبدالله بن محمد حرافی زمانی ساکن شهر فاس. عارف و ادیب بود و در 1034 هجری قمری درگذشت. او راست: تحفهالاخوان در احوال شیخ رضوان. (هدیه العارفین ج 1 ص 156)
لغت نامه دهخدا
(حَرْ را)
زبان آوری. تیززبانی. سخنوری. رجوع به حرّاف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حرافی
تصویر حرافی
زبان آوری، تیز زبانی، سخنوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حافذ
تصویر حافذ
یار دوست، پیشیار (خدمتکار)، نوه، داماد، برادر زن، پدر زن
فرهنگ لغت هوشیار
واتگر زبان آور پر چانه حراف از ساخته های فارسی گویان است. پر گوی پر چانه، ناطق زبان آور. توضیح این کلمه در کتب لغت عربی نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرافت
تصویر حرافت
تند بودن زبانگز بودن، تیزی زبانگزی تند مزگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرافه
تصویر حرافه
تند و تیزی زبانگزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرافت
تصویر حرافت
((حَ فَ))
تند بودن، زبانگز بودن، تیزی، زبان گزی، تندمزگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حراف
تصویر حراف
((حَ رّ))
پرگوی، پرچانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حراف
تصویر حراف
پر چونه، پر گفتار
فرهنگ واژه فارسی سره
پرچانه، پرحرف، پرگو، زیاده گو، حرف فشان، بیهوده گو، چاخان، مکثار، وراج، زبان آور، سخنران، نطاق
متضاد: کم حرف، گزیده گو
فرهنگ واژه مترادف متضاد