احمد بن موسی بن عبدالله بن محمد حرافی زمانی ساکن شهر فاس. عارف و ادیب بود و در 1034 هجری قمری درگذشت. او راست: تحفهالاخوان در احوال شیخ رضوان. (هدیه العارفین ج 1 ص 156)
احمد بن موسی بن عبدالله بن محمد حرافی زمانی ساکن شهر فاس. عارف و ادیب بود و در 1034 هجری قمری درگذشت. او راست: تحفهالاخوان در احوال شیخ رضوان. (هدیه العارفین ج 1 ص 156)
دزد راه زن. دزد قاطع طریق. دزد بیابانی. راهزن. (شرفنامۀ منیری). رهزن: گفت ای برادر حرم در پیش است و حرامی از پس. (گلستان). و حکما گویند: چار کس از چار کس بجان برنجند، حرامی از سلطان، دزد از پاسبان و فاسق از غماز و روسپی از محتسب. (گلستان). ترک عمل بگفتم و ایمن شدم ز عزلت بی چیز را نباشد اندیشه از حرامی. سعدی. به حرامی چو شحنه شد خندان به حرمدان فروبرد دندان. اوحدی. - امثال: حرامی باش، حرامی سفره مباش، یعنی گاه خوردن رعایت اکیل بکن و سهم او مخور. ، حرامزاده. ولدالحرام، کولی. لوری. لولی. غره چی. قرشمال. غربال بند
دزد راه زن. دزد قاطع طریق. دزد بیابانی. راهزن. (شرفنامۀ منیری). رهزن: گفت ای برادر حرم در پیش است و حرامی از پس. (گلستان). و حکما گویند: چار کس از چار کس بجان برنجند، حرامی از سلطان، دزد از پاسبان و فاسق از غماز و روسپی از محتسب. (گلستان). ترک عمل بگفتم و ایمن شدم ز عزلت بی چیز را نباشد اندیشه از حرامی. سعدی. به حرامی چو شحنه شد خندان به حرمدان فروبرد دندان. اوحدی. - امثال: حرامی باش، حرامی سفره مباش، یعنی گاه ِ خوردن رعایت اکیل بکن و سهم او مخور. ، حرامزاده. ولدالحرام، کولی. لوری. لولی. غره چی. قرشمال. غربال بند
آبیست بنزدیک مدینه مر بنی جشم را. (منتهی الارب). آبیست ازآن جشم بن معاویه در جهت نجد، چشمه ای است نزدیک حوراء. (معجم البلدان) بازاری در کوفه بود که در آن اشنان میفروختند. (معجم البلدان)
آبیست بنزدیک مدینه مر بنی جشم را. (منتهی الارب). آبیست ازآن جشم بن معاویه در جهت نجد، چشمه ای است نزدیک حوراء. (معجم البلدان) بازاری در کوفه بود که در آن اشنان میفروختند. (معجم البلدان)
یا حرشی. ابوخالد. تابعی است. واژه تابعی در تاریخ اسلام به فردی اطلاق می شود که یکی از یاران پیامبر را دیده و از او علم آموخته است، اما خود موفق به ملاقات با پیامبر اکرم (ص) نشده است. تابعین در سده اول هجری می زیستند و نقش مهمی در توسعه معارف اسلامی، به ویژه در زمینه روایت حدیث و فقه داشتند. نام های بزرگی چون حسن بصری، سعید بن مسیب و عطاء بن ابی رباح در شمار تابعین قرار دارند و آثار آنان در منابع معتبر اسلامی ثبت شده است.
یا حرشی. ابوخالد. تابعی است. واژه تابعی در تاریخ اسلام به فردی اطلاق می شود که یکی از یاران پیامبر را دیده و از او علم آموخته است، اما خود موفق به ملاقات با پیامبر اکرم (ص) نشده است. تابعین در سده اول هجری می زیستند و نقش مهمی در توسعه معارف اسلامی، به ویژه در زمینه روایت حدیث و فقه داشتند. نام های بزرگی چون حسن بصری، سعید بن مسیب و عطاء بن ابی رباح در شمار تابعین قرار دارند و آثار آنان در منابع معتبر اسلامی ثبت شده است.
محمد بن عبدالرحمان، مکنی به ابوالفضل نیشابوری. محدث است. محدث کسی است که علاوه بر نقل احادیث، در تشخیص راویان ضعیف، ناقلان جعلی، و تناقض های روایی تخصص دارد. علم رجال به عنوان شاخه ای از دانش حدیث، به وسیلهٔ همین محدثان شکل گرفت و برای هر حدیث، مسیر انتقال آن از راوی به راوی مشخص شد. این سطح از دقت علمی، تنها در تمدن اسلامی به چشم می خورد و نمونه ای از نهادینه شدن عقلانیت در دین است.
محمد بن عبدالرحمان، مکنی به ابوالفضل نیشابوری. محدث است. محدث کسی است که علاوه بر نقل احادیث، در تشخیص راویان ضعیف، ناقلان جعلی، و تناقض های روایی تخصص دارد. علم رجال به عنوان شاخه ای از دانش حدیث، به وسیلهٔ همین محدثان شکل گرفت و برای هر حدیث، مسیر انتقال آن از راوی به راوی مشخص شد. این سطح از دقت علمی، تنها در تمدن اسلامی به چشم می خورد و نمونه ای از نهادینه شدن عقلانیت در دین است.
نسبت به حران. عده ای از رجال بدین نسبت شهرت دارند.ولیکن فیروزآبادی در قاموس گوید: و النسبه الیه (حران) حرنانی و لاتقل حرانی و ان کان قیاساً، و شارح زبیدی و یاقوت گویند: این مانند آن است که نسبت به مانی را منانی گویند و حال آنکه قیاس مانوی میباشد. - رطل حرانی، نوعی رطل است. رجوع به رطل شود
نسبت به حران. عده ای از رجال بدین نسبت شهرت دارند.ولیکن فیروزآبادی در قاموس گوید: و النسبه الیه (حران) حرنانی و لاتقل حرانی و ان کان قیاساً، و شارح زبیدی و یاقوت گویند: این مانند آن است که نسبت به مانی را منانی گویند و حال آنکه قیاس مانوی میباشد. - رطل حرانی، نوعی رطل است. رجوع به رطل شود
از بلوکات قم، و عده قرای آن 15 و جمعیت 3000 تن است. رجوع به جغرافیای سیاسی تألیف کیهان ص 394 و 396 شود، بزمین علفناک رسیدن. (منتهی الارب). بزمین فراخ نعمت درشدن. (مؤید الفضلاء)
از بلوکات قم، و عده قرای آن 15 و جمعیت 3000 تن است. رجوع به جغرافیای سیاسی تألیف کیهان ص 394 و 396 شود، بزمین علفناک رسیدن. (منتهی الارب). بزمین فراخ نعمت درشدن. (مؤید الفضلاء)
جمع ارض، زمین ها، زمین های دایر و مزروع، موات زمین هایی که دایر نباشد و مالکی نداشته باشد، عشر زمین هایی که موقع گرفتن مالیات مساحت آن منظور نمی شود، بایر زمین هایی که در آن ها کشت و زرع و آبادی نبا
جمع اَرض، زمین ها، زمین های دایر و مزروع، موات زمین هایی که دایر نباشد و مالکی نداشته باشد، ِ عُشر زمین هایی که موقع گرفتن مالیات مساحت آن منظور نمی شود، بایر زمین هایی که در آن ها کشت و زرع و آبادی نبا