معنی حراض در لغت نامه دهخدا

اشنان سوزنده برای شخار. (منتهی الارب) :، مثل نارالحراض یجلو ذُری المز-، ن لمن شامَه ُ اذا یستطیر.، شبه البرق فی سرعه ومیضه بالنار فی الاشنان لسرعتها فیه. (اقرب الموارد)، گچ پز. آهک پز، اشنان فروش. (منتهی الارب)

معنی حراض در لغت نامه دهخدا

محارضه. رجوع به محارضه شود

معنی حراض در لغت نامه دهخدا

موضعی است به نزدیکی مکه در میان مشاش و غمیر و بالای ذات عرق و دست راست راه مکه - عراق و گویند که عُزّی ̍ در آنجا بود. (معجم البلدان). ابن العباس اللهبی گوید:، اء تعهد من سلیمی ذات نُؤْی، زمان تحللت سلمی المراضا، کأن بیوت جیرتهم فأبصر، علی الازمان تحتل الریاضا، کوقف العاج تحرقه حریق، کما نحلت مغربله رحاضا، و قد کانت و للایام صرف، تدمن من مرابعها حراضا.، (معجم البلدان)

معنی حراض در فرهنگ لغت هوشیار

اشنان فروش، آهک پز

معنی حراض - جستجوی لغت در جدول جو

Q: معنی حراض در فرهنگ لغت هوشیار

اشنان فروش، آهک پز

حراض

لغت نامه دهخدا

حراض

لغت نامه دهخدا

حراض

لغت نامه دهخدا

حراض

فرهنگ لغت هوشیار

حراضی

(حَرْ را)

عمل حرّاض. گچ پزی. رجوع به حرّاض شود

لغت نامه دهخدا

حراضه

(حَرْ را ضَ)

بازار اشنان. (منتهی الارب)

لغت نامه دهخدا

حراضه

(حَ ضَ)

معدنی است بین حوراء و شغب

لغت نامه دهخدا

حراضه

(حَ / حُ ضَ)

آبیست بنزدیک مدینه مر بنی جشم را. (منتهی الارب). آبیست ازآن جشم بن معاویه در جهت نجد، چشمه ای است نزدیک حوراء. (معجم البلدان)
بازاری در کوفه بود که در آن اشنان میفروختند. (معجم البلدان)

لغت نامه دهخدا

حراضت

(حَ ضَ)

درازی اندوه و بیماری. برجاماندگی. (منتهی الارب). زمین گیری

لغت نامه دهخدا

احراض

(طَمْ / طُمْ نَ)

پدر فرزند ناخلف شدن. (منتهی الارب). فرزند بد زادن. (تاج المصادر).

لغت نامه دهخدا

احراض

(اَ)

جمع واژۀ حرض. مردم ضعیف که کارزار نتوانند کرد، چادر نادوخته که حاجیان پوشند:
محرم کوی تو تا هر روز گردد آفتاب
از دو صبحش آسمان سامان احرامی کند.
تأثیر

لغت نامه دهخدا

حراب

جنگ کردن

معنی حراض - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما