جدول جو
جدول جو

معنی حراسین - جستجوی لغت در جدول جو

حراسین
(حَ)
شتران لاغر (واحد آن نیامده). (منتهی الارب). مجهوده از ابل، سالهای قحطناک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بارسین
تصویر بارسین
(پسرانه)
زاده خدای ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از براهین
تصویر براهین
برهان ها، حجت ها، دلیل ها، دلیل قاطع ها، جمع واژۀ برهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خراتین
تصویر خراتین
خراطین، جانوری بی دست و پا و خزنده با بدن نرم و بی استخوان، کرم خاکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حساسیت
تصویر حساسیت
حساس بودن، واکنش در برابر برخی وقایع، در پزشکی واکنش بعضی از مردم در مقابل پاره ای از مواد غذایی یا دارویی که برای دیگران بی ضرر است، آلرژی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حشاشین
تصویر حشاشین
صبّاحیّه، فرقه ای از اسماعیلیه که از حسن صباح پیروی کرده و گفته میشود در موارد عملیات نظامی حشیش مصرف می کردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آراستن
تصویر آراستن
زینت دادن، زیور کردن، خوش نما گردانیدن، برای مثال چنین تا بیامد مه فوردین / بیاراست گلبرگ روی زمین (فردوسی - ۸/۲۳۷)، آرایش کردن
نظم و ترتیب دادن، چیدن
گستردن، راست کردن
فراهم کردن، آماده کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خراطین
تصویر خراطین
جانوری بی دست و پا و خزنده با بدن نرم و بی استخوان، کرم خاکی
فرهنگ فارسی عمید
(حَ)
جمع واژۀ حرشون. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ژان، شاعر فرانسوی (1639 - 1699م،) وی در شان پانی واقع در ناحیت فرته میلون بدنیا آمد و در پورروایال شاگرد گوشه نشینان گشت، پدر و مادرش میخواستند که او کشیش یا وکیل مرافعه گردد اما راسین شاعر از آب درآمد، در عروسی شاه قصیده ای گفت وپانصد لیره صله گرفت و مقارن این ایام با مولیر و بوالو آشنا گشت، راسین پس از تصنیف دو تراژدی متوسط بسال 1667 میلادی در بیست و هشت سالگی نخستین شاهکار خویش ’آن دروماک’ را نوشت و 6 تراژدی دیگر را که شش شاهکار بشمار است در ده سال نوشت ’فدر’ پرمایه ترین اثر او را مشتی حسود دستخوش هوی و هوس خود کردند و جمعی را پول دادند تا هنگام نمایش آن صفیر بزنند و از این راه اظهار نفرت و بیمیلی نمایند، اندوه و غضبی که از این کار در راسین راه یافت و نیز شغل وقایعنگاری شاه او را از تآتر روگردان کرد ولیکن مدتی بعد بخواهش مادام دومن تنون مؤسس پرورشگاه دختران نجیب زاده دوشاهکار یکی بنام استر و دیگری آتالی که موضوعشان از انجیل اقتباس شده است تصنیف کرد، (از تاریخ قرون جدید آلبر ماله ترجمه سید فخرالدین شادمان ص 236)
لغت نامه دهخدا
شهری است در ایالت ویسکانسن از ممالک متحدۀ آمریکا، که در کنار دریاچۀ میشیگان و در دهانۀ رود خانه روت و 56هزارگزی شیکاگو واقعست و برطبق آمار سال 1950 میلادی دارای 70749 تن جمعیت میباشد، در این شهر کارخانه های کاغذسازی، دباغی، ماهوت بافی و واگون سازی وجود دارد
لغت نامه دهخدا
(حَ سِ)
نوعی از ماهی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَرْ را)
جمع واژۀ حرّاث
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حردون
لغت نامه دهخدا
تصویری از خراتین
تصویر خراتین
نوعی کرم دراز و سرخ که در جاهای نرم و مرطوب بهم رسد حمر الارض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحاسین
تصویر تحاسین
جمع تحسین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراسان
تصویر خراسان
مشرق مقابل بابل مغرب، نغمه ایست از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراطین
تصویر خراطین
نوعی کرم دراز و سرخ که در جاهای نرم و مرطوب بهم رسد حمر الارض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرامین
تصویر خرامین
علفزار، چراگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حساسیت
تصویر حساسیت
زود متاثر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حماسیه
تصویر حماسیه
مونث حماسی: اشعار حماسیه، جمع حماسیات
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حشاش، سبزکیان جمع حشاش. در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرابیه
تصویر حرابیه
چای تازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاسدین
تصویر حاسدین
جمع حاسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراسیا
تصویر جراسیا
آلبالو
فرهنگ لغت هوشیار
جمع برهان، پرون هان ها آوندها گر آوند خواهی به تیغم نگر (فردوسی) جمع برهان برهانها دلیلها حجتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براذین
تصویر براذین
جمع برذون، ستور اسپ های تاتاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آراستن
تصویر آراستن
زیور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
شبه قلیایی که آنرا از جوزالقی استخراج کنند. کریستالهای آن استوانه یی شکل بیرنگ و بی مزه است و از سمهای مهلک محسوب میگردد. در طب مورد استعمال دارد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع رکن، استون ها، دیوانیان دیوانمردان، جمع ارکان، جمع رکن ستونها. یا اراکین دولت. سران دولت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آراستن
تصویر آراستن
((تَ))
زینت دادن، زیور کردن، نظم دادن، آماده کردن، قصد کردن، مجهّز کردن (سپاه)، هماهنگ کردن (موسیقی)، غنی کردن، بی نیاز کردن، گماشتن، مأمور کردن، منقش کردن، آباد کردن، معمور کردن
فرهنگ فارسی معین
((بُ رُ))
شبه قلیایی که آن را از جوزالقی استخراج کنند. کریستال های آن استوانه ای شکل، بی رنگ و بی مزه است و از سمّهای مهلک محسوب می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حساسیت
تصویر حساسیت
((حَ سّ یَّ))
حساس بودن، تأثر شدید در مقابل یک عامل خارجی، آلرژی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرامین
تصویر خرامین
((خَ))
نوعی علف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حساسیت
تصویر حساسیت
انگیزش
فرهنگ واژه فارسی سره