جدول جو
جدول جو

معنی حراجله - جستجوی لغت در جدول جو

حراجله
(حَ جِ لَ)
جاؤوا حراجلهً، آمدند اسب سواره. مقابل عراجله. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مراجعه
تصویر مراجعه
رجوع کردن به کسی یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حنابله
تصویر حنابله
حنبلی، یکی از چهار مذهب اهل سنت که اساس آن اجتناب از قیاس، تاویل و بدعت است، این مذهب با استیلای طایفۀ وهابی به صورتی تازه در حجاز رواج یافت، هر یک از پیروان این مذهب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
نامه، به هم نامه نوشتن، نامه فرستادن
فرهنگ فارسی عمید
(حَ رالْ لَ)
شهری است به مغرب یا قبیله ای است به بربر و از آنجاست حسن بن علی بن احمد بن الحسن الحرالّی صاحب تصانیف مشهوره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ جِ)
دراز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ جِ)
جمع واژۀ حرجل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ جُلْ لَ)
نام قریه ای به دمشق. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ لَ)
گروهی از اسپان. (منتهی الارب). رجوع به حرجل شود
لغت نامه دهخدا
(تَ شَغْ غُ)
دراز شدن، تمام کردن صف را در نماز و جز آن، چپ و راست دویدن با نشاط و خرمی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(جِ لَ)
تأنیث راجل. رجوع به راجل شود، تکۀ راعی که بدان متاع خود را بار کند. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ جِ لَ)
جمع واژۀ عرجله. (از ناظم الاطباء). رجوع به عرجله شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هراکله
تصویر هراکله
کوهه گاه گرد آمدنگاه کوهه، سگ ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتجله
تصویر مرتجله
مونث مرتجل جمع مرتجلات
فرهنگ لغت هوشیار
مراجعه و مراجعت در فارسی: باز گشت، سرزدن، باز گردانیدن، زن را به خانه آوردن رجوع کردن، باز گشتن، رجوع، بازگشت. توضیح بمعنی 2 و 4 غالبا مراجعت بکاررود جمع مراجعات، آنست که شاعر در یک مصراع یا یک بیت مطلبی را بطریق پرسش و پاسخ بیاورد سوال و جواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
نامه و پیغام کردن با هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراوله
تصویر فراوله
ایتالیایی تازی گشته توت فرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
نام پیروان منصور حلاج پی زوای پارسی که خلش خدا را در تن او باور داشتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چراغله
تصویر چراغله
مصغر چراغ ، کرم شب تاب شبچراغک چراغینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارادله
تصویر ارادله
بابونه رومی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرابیه
تصویر حرابیه
چای تازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چراغله
تصویر چراغله
((چَ غَ لِ))
کرم شب تاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مراجعه
تصویر مراجعه
((مُ جَ عَ یا عِ))
رجوع کردن، بازگشتن، رفتن به جایی یا نزد کسی برای انجام کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
((مُ س لِ))
به هم نامه نوشتن، نامه فرستادن، نامه، مکتوب، جمع مراسلات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مراجعه
تصویر مراجعه
بازگشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
Correspondence
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
correspondance
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
correspondentie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
correspondencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
correspondência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
кореспонденція
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
переписка
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
korespondencja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
Korrespondenz
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
corrispondenza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی