- حذو
- برابر کسی نشستن
معنی حذو - جستجوی لغت در جدول جو
- حذو
- در قافیه، حرکت ماقبل ردف و قید مانند حرکت «د» و «پ»،
برای مثال ای به همت بر آفتابت دست / آسمان با علوّ قدر تو پست (انوری - ۵۴۹)
- حذو ((حَ))
- برابر کردن، پیروی، تتبع کردن (شاعر یا نویسنده ای را)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مقابل برابر
سخت پذیرنده، عظیم پرهیزنده، ترسناک
حذر کننده، پرهیز کننده
زدایش، ستردن
پاداش دادن، اقامت گزیدن در جائی، استادن بجائی
اصل
خوب آموختن کاری یا مطلبی
افتاده، افتادگی، سقط
پرهیز کردن، اجنتاب، ترس، بیم، هراس، دوری
چالاکی، کوتاهی و سبکی دم شتر
روبرو شدن برابر شدن رویاروی بودن، برابر روبرو: (بحذاء منزل وی نزول کرد)، کفش، نعل، سم ستوران، جمع احذیه
جمع حد، کوستک ها خچور، آیین ها، اندازه ها زجر کردن و راندن شتران بسرود و آواز
نزدیک شدن، نزدیکی
آشامیدنی
اکرام کردن، عطا کردن
تهیگاه، کرانه
انباشتن، مملو کردن
خویش شوی، خویش زن، گرمای آفتاب
حکایت کردن، باز گفتن، حدیث کردن، نقل کردن
گردآوردن، سخت راندن، نگاهداشتن، پاس داشتن
لذیذ، شیرین
کج، خمیده، خمدار، کوهه زین، کژی، هم آوای سرو، جانب، کژی
جنباندن
حذاقت، مهارت، استادی
ازا، برابر، رو به رو
لذیذ، مقابل مرّ، شیرین
در علم عروض آوردن زحاف احذ
ترسنده و با پرهیز، زیرک و هوشیار
آواز خواندن ساربان برای شتران که تند بروند، راندن شتر با خواندن سرود و آواز
قطع کردن، انداختن، افکندن، ساقط کردن، دور کردن، در علوم ادبی انداختن یا ترک کردن یکی از حروف در نظم یا نثر و گفتن شعری که مثلاً حرف «ل» در آن نباشد یا استعمال کلمات بی نقطه، در علوم ادبی در علم عروض حذف یک هجای بلند از انتهای سه رکن مفاعیلن، فاعلاتن و فعولن که از آن به ترتیب فعولن، فاعلن و فعل حاصل شود
پرهیز کردن، ترسیدن و دوری کردن از چیزی، بیم و پرهیز