جدول جو
جدول جو

معنی حدشرون - جستجوی لغت در جدول جو

حدشرون
دروازۀ حدشرون، یکی از دروازه های هفتگانه شهر بخارا است که بر سر راه خوارزم بود. (رودکی نفیسی ج 1 ص 87)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عشرون
تصویر عشرون
بیست، عدد بیست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدشگون
تصویر بدشگون
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، خشک پی، نامیمون، بدیمن، بداغر، تخجّم، سبز پا، نافرّخ، سبز قدم، بدقدم، پاسبز، نحس، نامبارک، سیاه دست، منحوس، میشوم، مرخشه، مشوم، شنار، شمال
فرهنگ فارسی عمید
(بَدْ، دَ)
بدباطن. بداندیش. رجوع به مادۀ بعد شود، نموده شدن. ظاهر شدن:
گر در عیار نقد ترا بر محک زنند
بسیار زر که مس بدر آید بامتحان.
سعدی.
، دخول. (یادداشت مؤلف). به درون آمدن:
دهقان بدرآید و فراوان نگردشان
تیغی بکشد تیز و گلو باز بردشان.
منوچهری (از یادداشت مؤلف).
- از کاربدرآمدن، از عهدۀ آن برآمدن:
مفرمای کاری بدان کارگر
کز آن کار نتواند آمد بدر.
(گرشاسب نامه)
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ)
آخیه. اخیه.
لغت نامه دهخدا
(اَ شُ)
جمع واژۀ اشر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ شِ)
جمع واژۀ اشر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، اشعّ الزرع، خوشه برآورد آن کشت. (منتهی الارب) ، اخرج شعاعه. (اقرب الموارد) ، اشعّ السنبل، پر شد دانه های آن خوشه. (منتهی الارب) ، اکتنز حبه. (اقرب الموارد) ، اشعت الشمس، نور گسترانید آفتاب. (منتهی الارب) ، نشرت شعاعها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ذِ)
جمع واژۀ حاذر
لغت نامه دهخدا
(بَ شُ)
بدفال. بداختر. بدبخت. (ناظم الاطباء). بدیمن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
دهی است از فلسطین که ابراهیم خلیل (ع) بدانجا مدفون است، و بیشتر آنجا را خلیل نامند، و گاهی حبری ̍ گویند. از کعب حبر روایت است که گفت: نخستین کس که به حبری دفن شد ساره زوجه ابراهیم (ع) بود. چون ساره وفات یافت ابراهیم برای جستجوی جائی جهت دفن او بیرون آمد تا بر صفوان که بر دین او بود وارد شد، صفوان در حبرون مسکن داشت. پس آنجا را به پنجاه درم از او بخرید و درم آن زمان پنج درم امروز ارزش داشت. پس ساره را بدانجا دفن کرد، و سپس ابراهیم را نیز در همانجا پهلوی ساره دفن کردند. و پس از آن ربقه زوجه اسحاق نیز در آن مکان دفن شد. و اسحاق نیز بعد از ایشان و هم یعقوب و سپس زوجه او لعیا که او را ایلیا نیز گویند در آنجا بخاک سپرده شد. و چون زمان سلیمان فرارسید خداوند به او الهام کرد که بر سر قبر ابراهیم حیری بنا کند تا برای مردم مزار باشد. سلیمان به کنعان آمد و به جست وجوی پرداخت و آن جای نیافت، پس به بیت المقدس بازگشت، و خداوند بدو الهام کرد که فرمان من انجام نکردی، گفت: خداوندا من آنجای را نیافتم وحی آمد: برو در آنجا نوری بینی از آسمان تا زمین و بدانجا ابراهیم مدفون است.سلیمان بیامد و آن نور بدید و دستور داد در (الرامه) بنائی بساختند و آن دهی بود بر کوهی مشرف بر حبرون پس وحی آمد: این نه آن جا است به آن نور که آسمان تا زمین را فراگرفته است نظر کن و آن نور بر مغاره ای در حبرون بدید و دستور داد (حیر) بر آن ساختند. گویند در این مغاره قبر آدم (ع) است و در پشت دریاچه قبریوسف صدیق است که موسی (ع) آن را از مصر بیاورده است. یوسف در میان رود نیل مدفون بود. پس او را نزد پدرانش دفن کرد. این مغاره زیر زمین است و اطراف آن حیر محکم است و با ستونهایی از سنگ رخام و جز آن زینت شده است. میان این مکان تا بیت المقدس یک روزه راه است. و چون تمیم داری (یکی از صحابۀ پیغمبر اکرم ص) با قوم خود به نزد رسول خدا آمد و از وی خواست تا منطقۀ حبرون بدو به مقاطعه دهد پیغمبر پذیرفت، و آن سرزمین را بدو واگذار کرد و این نامه برای او بنوشت: ’بسم اﷲ الرحمن الرحیم، هذا ما أعطی محمد رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و سلم، لتمیم الداری و اصحابه، انی اعطیتکم بیت عینون و حبرون و المرطوم و بیت ابراهیم بذمتهم و جمیع ما فیهم عطیه بت ّ و نفذت و سلمت ذلک لهم ولاعقابهم بعدهم ابدالاّبدین، فمن آذاهم فیه آذی اﷲ. شهد ابوبکر بن ابی قحافه و عمر و عثمان و علی بن ابیطالب.’ (معجم البلدان ج 2). چلبی گوید: مقریزی متوفی 845 هجری قمری کتابی بنام الضوء الساری فی معرفه خبر تمیم الداری نگاشته. صاحب ذریعه نیز دو کتاب فارسی در این موضوع معرفی کرده است. (الذریعه ج 7 ص 52). صاحب کتاب قاموس مقدس گوید: حبرون (رفاقت) شهری است که به اسم یکی از اولاد کالب نامیده شد و از قدیم ترین شهرهای یهودیه می باشد که اولاً به قریه اربع یا مدینه اربع معروف بود. وجه تسمیه، از شخص شجاعی است که اربع نام داشت و ساکن آنجا بود یوشع 14:15. و در سفر پیدایش 23:19 و 35:27 ممرا خوانده شده است. موقع آن بر فراز تپه ای است که تخمیناً 20 میل به طرف جنوب اورشلیم و یکصد میل به ناصره مسافت دارد و فعلاً آن را حبرون زاهره یا حبرون الخلیل گویند که اشاره به حضرت ابراهیم می باشد. ج 2 تواریخ ایام 20:7. این شهر در عمل شیشه گری معروف و از قدیم ترین شهرهای دنیا محسوب است زیرا که هفت سال قبل از صوعن مصر ساخته شد. سفر اعداد 13:22. بناهای آن کلیهً از سنگ های آهکی میباشد که از کوههای اطراف آرند و آن را دروازه های متعدد است که هنگام شب محض محافظت بسته شود و نیز مسجدی دارد که ضریح ابراهیم و اسحاق و یعقوب و زوجات ایشان ساره و رفقه و لئیسه در آن می باشد زیرا موافق کتاب مقدس جمیع ایشان در حبرون در مغارۀ مکفیله که در برابر ممراء که همان حبرون است مدفونند. پیدایش 49:30 و 50:13 و محل حرم یا مسجد مذکور که در پائین تپه می باشد مطابق موقع قبری است که در مغاره ای در انتهای مزرعه برابر ممرا بوده است. لفظ حبرون در کتاب یا به تنهایی و یا با لفظ دیگر مذکور است. و چنانکه گمان برده اند اشکول هم در پهلوی حبرون بوده است. اعداد 13:24. و وادی حبرون موافق سفر پیدایش مسکن یعقوب بود و حضرت ابراهیم خلیل هم مدت مدیدی در حبرون سکونت داشته. سفر پیدایش 13:18. و مدفن نیکوئی برای خانواده خود در آنجا برپا کرد. سفر پیدایش. 23:2 و 3 و 19 و 25:10. چون اسرائیلیان این شهر را مفتوح ساختند در جزء حصۀ کالب درآمد. یوشع 14:13. لکن بالاخره شهر ’بست’ داخل املاک کهنه گردید. یوشع 20:7 و 21:11 و 13. شهر مرقوم مسکن داود بود و وقتیکه اورشلیم را پایتخت خود گردانید. دوم سموئیل 2:1 و 5:5-9. و در وقت فتنه یربعام و تجزیه مملکت در ضمن شهرهای یهودا محسوب گردید. دوم تواریخ ایام 11:10. دوم، شخصی از بنی قهات و نوۀ لاوی. سفرخروج 6:18، سفر اعداد 3:19، اول تواریخ ایام 6:2 و 18 و 23:12. سوم، اسمی که در جدول نسب نامۀ یهودا مذکور است. اول تواریخ ایام 2:42 و 43. (قاموس مقدس). صاحب قاموس الاعلام ترکی گوید: نام دیگر آن خلیل الرحمن است و آن قصبه ای است مرکز قضا در سنجاق قدس یعنی فلسطین در چهل هزارگزی جنوب غربی قدس شریف و در پنجاه وپنج هزارگزی غزه و این قصبه از جهت شمال به کوهی موسوم به جبل خلیل محدود میشود. خانه ها و کوچه های تنگی دارد و دارای یازده هزار سکنه است. سه مسجد جامع و یک رشدیه و شش مکتب ابتدائی و 315 دکان و 22 حمام دارد. در دامنۀ جبل خلیل بر صخره ای قبر حضرت ابوالانبیاء ابراهیم و از اولاد و احفاد او قبر اسحاق و یعقوب ویوسف علیهم السلام و زنان و اولاد آنان واقع است و این قبور در مسجد جامعی و جوار آن مسجد میباشد. بانی این معبد شریف حضرت سلیمان علیه السلام بوده است و به زمان ملوک مصر، ملک ظاهر و برقوق و دیگران به تعمیر و توسعۀ آن پرداخته اند و آنگاه که این ناحیت به قلمروعثمانی درآمد یاوزسلطان سلیم خان برای زیارت قبر حضرت خلیل بدآنجا شد و بنای آن را تعمیر و تجدید کرد و سلطان محمودخان ثانی نیز به تعمیرات دیگر پرداخت و یک عمارت دیگر نیز در آنجا بساخت. این قصبه دارای باغ و باغچه های بسیار است و انگور و انار و دیگر میوه ها و زیتون آنجا مشهور میباشد. و آبهای گوارا در چشمه سارها بدانجا جاری است از مردم آن تنها 600 تن یهودی ومابقی همگی مسلمان شافعی مذهبند، زبان محلی، عربی است و یهود را بدآنجا مکتبی است. در جوار قصبه نوعی ماسه یافت میشود که در ساختن شیشه بکار است و مردم آنجا از آن شیشه و آینه و انگشتر و بعض چیزهای دیگر سازند، لکن این عمل برطبق اصول قدیمه اجرا میشود و هنوز به ایجاد کارخانه ای برای این مقصود توفیق نیافته اند. این قصبه یک راه ارابه رو تا غزه و راه دیگر تا قدس شریف دارد. قضای حبرون شامل 60 قریه است و از شمال به قضای قدس و از شرق به سواحل بحر لوط و از جنوب به صحرا و از غرب به قضای غزه محدود است. مجموع اهالی در حدود 27 هزار تن است و جز معدودی یهودی که در مرکز میباشند، دیگر سکنه همگی مسلمان و عرب باشند. و مردم آنجا به شجاعت و دلیری مشهورند، و در مقابل ابراهیم پاشای مصری دیری مقاومت ورزیدند. هرچند اراضی آنجا منبت و حاصل خیز است لکن چنانکه باید در امر زراعت اهتمام ندارند و محصولات آنجا از قبیل حبوبات و غیره تنها بقدر کفایت مردم بعمل می آید و فقط زیتون و انگور و بعض میوه های آن به خارج میرود. گوسپند و بز و گاو آنجا بسیار است و نوع خاصی از بز در حدود یکصدهزار رأس در جبل هست که از پوست آن پوستین های موئینه کنند و در هر سال بیش از ده هزار از آن به مصر و حلب وجزیرهالعرب صادر و از بهای آن مبلغی هنگفت به مردم این ناحیه عاید میشود، و نیز بدانجا قسمی گلیم و نوعی کرباس می بافند - انتهی. اکنون. 17000 سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
بیست بیست (20) (در عربی در حالت رفعی آید ولی در فارسی این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدشگون
تصویر بدشگون
منحوس، نحس
فرهنگ واژه فارسی سره
بدآغال، بدیمن، شوم، نامبارک، نحس
متضاد: خوش یمن، خوش شگون
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بدشگون
تصویر بدشگون
مشؤومةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بدشگون
تصویر بدشگون
Starcrossed
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بدشگون
تصویر بدشگون
maudit
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بدشگون
تصویر بدشگون
sfortunato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بدشگون
تصویر بدشگون
злосчастный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بدشگون
تصویر بدشگون
vom Schicksal gezeichnet
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بدشگون
تصویر بدشگون
нещасний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بدشگون
تصویر بدشگون
pechowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بدشگون
تصویر بدشگون
不幸的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بدشگون
تصویر بدشگون
azarado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بدشگون
تصویر بدشگون
দুর্ভাগ্যজনক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بدشگون
تصویر بدشگون
بدقسمت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بدشگون
تصویر بدشگون
desdichado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بدشگون
تصویر بدشگون
bahati mbaya
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بدشگون
تصویر بدشگون
talihsiz
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بدشگون
تصویر بدشگون
불행한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بدشگون
تصویر بدشگون
星の不幸
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بدشگون
تصویر بدشگون
दुर्भाग्यशाली
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بدشگون
تصویر بدشگون
โชคร้าย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بدشگون
تصویر بدشگون
ongelukkig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بدشگون
تصویر بدشگون
מאוכזב
دیکشنری فارسی به عبری