جدول جو
جدول جو

معنی حدثنا - جستجوی لغت در جدول جو

حدثنا
(حَدْ دَ ثَ)
آگاهی داد ما را فلان...:
گر دام نبودیش چنین حیلت و رخصت
این خلق نپذرفتی از او حدثنا قال
امثال قران گنج خدایست چه گویی
از حدثنا قال گشاده شود امثال.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
حدثنا
آگاهی داد ما را فلان، حدیث کرد مرا فلان
تصویری از حدثنا
تصویر حدثنا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حدثان
تصویر حدثان
آغاز، اول، ابتدا
فرهنگ فارسی عمید
از عمر خطاب و علی (رض) روایت دارد و عاصم بن نعمان از وی. مجهول است. بخاری گوید: لایتابع علیه. ابن حبان او را در ثقات شمرد. (لسان المیزان ج 2 ص 181)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
اول کار و آغاز آن. (منتهی الارب). حدثان چیزی، اول آن. ابتدای آن. (اقرب الموارد) : لولا حدثان قومک بالکفر لهدمت الکعبه (حدیث عائشه). (منتهی الارب). یقال: افعل ذلک الأمر بحدثان ذلک، ای بأوله. (مهذب الاسماء) ، حدثان الدهر، سختیها و بلاهای زمانه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). نوائب روزگار. صروف دهر. حوادث دهر:
به خدمت تو گراید همی ستاره و ماه
مرا ز خدمت تو بازداشته حدثان.
فرخی.
هرگز ندهد خردمنش را بر خود راه
کز خردمنش محتشمان را حدثان است.
منوچهری.
اندرشده چشم ما به خواب خوش
چشم حدثان به وادی طنجه.
منوچهری.
چو کوه ثهلان آسوده بوداز جنبش
چو چرخ گردان بی باک بود از حدثان.
مسعودسعد.
از دست تصاریف زمان و طوارق حدثان در امان بودند. (جهانگشای جوینی) ، جمع واژۀ حدیث. احادیث، جمع واژۀ حدث. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ حدثان. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جمع واژۀ حدیث. احادیث، جمع واژۀ حدیث. جوانان. احداث. گروهی برنا. جوانان نوخاسته. (غیاث اللغات). جمع واژۀ حدث. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
چیزی نو که نبود. (منتهی الارب). و بعضی گفته اند حدثان تثنیۀ حدث و به معنی شب و روز و نوائب و حوادث طارقۀ روز و شب است:
رمی الحدثان نسوه آل حرب
بمقدار سمدن له سمودا.
؟
، مرگ. موت. (مجمع البحرین). ج، حدثان، حدثان، حدث (اصطلاح علمای عربیت) ، فاس: و الحدثان فی کلام العرب الفاس. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
نام جائی در حره، که بنام یکی از برادران سلمی که در آن مقام داشت نامیده شده است. داستان عشق ورزی اجاء با سلمی و قتل سلمی توسط برادرانش، حدثان و غمیم، در معجم البلدان ذیل کلمه أجاء آمده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از حدثنی
تصویر حدثنی
حدیث کرد مرا
فرهنگ لغت هوشیار
پیشامدها حوادث. یا حدثان دهر (روزگار)، نوایب روزگار، حدوث مقابل قدم (چون ز کونین بدر نهاد قدم حدثان را بماند و ماند قدم) (حدیقه مد. 224) اول امر آغاز چیزی، پیشامدها حوادث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدثنا و اخبرنا
تصویر حدثنا و اخبرنا
باز گفت و ما را آگاهاند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدثان
تصویر حدثان
((حَ دَ))
پیشامدها، حوادث
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حدثان
تصویر حدثان
((حِ))
آغاز، ابتداء چیزی
فرهنگ فارسی معین