جدول جو
جدول جو

معنی حجیٔ - جستجوی لغت در جدول جو

حجیٔ
(حَ)
سزاوار. خلیق. (منتهی الارب) لایق. حجی ّ. (ناظم الاطباء). شایسته. جدیر. حری. قمین. درخور، پناه گیرنده. (منتهی الارب). ملتجی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حجیز
تصویر حجیز
حجاز، برای مثال شاهدان می کنند خانۀ زهد / مطربان میزنند راه حجیز (سعدی۲ - ۴۶۱)، شمس حق و دین بتاب بر من و تبریزیان / تا که ز تف تموز سوزد پردۀ حجیز (مولوی۲ - ۴۴۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حجیب
تصویر حجیب
پرده، چیزی که برای جلوگیری از نور جلو پنجره یا در نصب می کند برای مثال چون دیگران ز دل نروی گر روی ز چشم / کاندر میان جانی و از دیده در حجیب (سعدی۲ - ۳۲۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
دارای حجم، پرحجم، بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
(حُ جَیْ یَ)
ابن مضرب. شاعر عرب. او راست:
اخوک الذی ان تدعه لملمه
یجبک و ان تغضب الی السیف یغضب.
(عیون الاخبار ابن قتیبه ج 3 ص 5)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
پست مقل. (منتهی الارب) ، ثمر مقل.
لغت نامه دهخدا
(حَ مِءْ)
حمی ٔالعین، شوخ چشم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، جای پر از گل سیاه و تیره. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حُ جَ)
ابن المثنی. ابوعمر. تابعی است. تابعی در متون اسلامی به مسلمانانی گفته می شود که از صحابه پیامبر اسلام (ص) دانش و هدایت گرفته اند. این نسل دوم مسلمانان، از مهم ترین گروه هایی هستند که باعث تثبیت آموزه های دینی شدند و با تلاش های علمی خود، علوم اسلامی را در قرون اولیه رشد دادند. تابعین عموماً دارای ویژگی هایی چون زهد، علم، تقوا و دقت در نقل حدیث بوده اند.
ابن المثنی. محدث است. (منتهی الارب). علم حدیث و به ویژه دقت های محدثان در بررسی احادیث، یکی از پایه های اصلی شکل گیری فقه اسلامی است. محدثان با گردآوری و بررسی دقیق احادیث پیامبر اسلام، به فقیهان کمک کردند تا بر اساس روایات صحیح، فتوا صادر کنند. این نقش برجسته محدثان در تاریخ اسلام، به حفظ صحت و اصالت منابع دینی کمک شایانی کرد.
لغت نامه دهخدا
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
ستبر، کلفت، ضخیم، گنده، هنگفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجیب
تصویر حجیب
پرده از حجاب ساخته شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجیج
تصویر حجیج
((حَ))
جمع حاج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
((حَ))
دارای حجم، جسمی که حجمش زیاد باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
گنجا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
ضخمٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
Bulky, Voluminous
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
volumineux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
大きな
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
بھاری , وسیع
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
ভারী , বৃহৎ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
mzito, kubwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
iri, hacimli
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
부피가 큰 , 방대한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
besar, berjumlah besar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
מסיבי , רחב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
भारी , विशाल
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
เทอะทะ , ขนาดใหญ่
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
bulky, volumineus
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
ingombrante, voluminoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
volumoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
笨重的 , 大量的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
masywny, obszerny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
громіздкий , об'ємний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
klobig, voluminös
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
громоздкий , объемный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
voluminoso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی